پاشو فاطمه از تُوي بَسترت
دلم تنگه واسه علي گُفتنت
بگیر دستمو تا بلند شي گُلم
نَزن این دفعه حرفي از رفتنت
باهم دیگه سامون بِدیم خُونه رو
سه ماه میشه آشوبه این زندگي
بِخند تا یکم جُون بگیره علي
به حالِ تو حالم داره بَستگي
یه چند ماهي میشه
که روتو ندیدم
الان پاي چشمت
کبودیتو دیدم
نرو آروم جُونم تو هستي هم زَبونم
بمیرم چي اومد سَرت پُشت در
که اینجوري زهرا زمین گیر شُدي
مگه چي سَرِ تو آوردن گُلم
به این زودي زهرا چقدر پیر شُدي
تو هر باري زهرا تِکون میخوري
میبینیم که بازوت پُر از خُون میشه
لباست رو هر روز عوض میکني
تو حَق داري پَهلوت پُر از خُون میشه
تو سنّي نداري
با این غَم میسوزم
مُغیره میخن
- جمعه
- 19
- بهمن
- 1397
- ساعت
- 20:47
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور