اشعار مدایح حضرت فاطمه زهرا

مرتب سازی براساس
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم) *استاد حاج غلامرضا سازگار

2181
1

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم) عبادت، علم، چادر، خانه داری، قرآن، قدر و قبر پنهان، فدک، دفاع از ولایت، مصیبت

من بحر نهفته در سبویم

فریاد شکسته در گلویم

بحری شده ام تمام گوهر

در مدح و ثنای کفو حیدر

آن شمسۀ عالم هدایت

پیوند رسالت و ولایت

او کوثر و نور و قدر و طاهاست

او مریم یازده مسیحاست

گلواژهء وحی بر لب اوست

صد لیلة قدر هر شب اوست

وقتی به نماز بست قامت

کردند فرشتگان قیامت

دیدند خدای بی نیازش

فخریّه نموده بر نمازش

چون پرتو حق که تابد از طور

تابید شبی ز چادرش نور

زآن نور که بود نور ایمان

هفتاد یهود شد مسلمان

از عصمت او حجاب جوشد

جز او که ز کور چهره پوشد؟

حیدر که امامت و ولایت

دارد به جهان بی نهایت

چون فاطمه اش دُر سخن سُفت

رازی ز کمال خویشتن گفت

حیرت زده رو به قهقرا رفت

یکباره به نزد مصطفی رفت

احمد که ز قصّه بود آگاه

لبخند زد و شکفت ناگاه

کای کّل علوم را تجسّم

بنشین به برم بزن تبّسم

کاین راز نگفته با تو گویم

زهراست محمّد و من اویم

با این همه داشت دستش آماس

گرداند ز بس به خانه دستاس

چون ذات خدای خود یگانه

با فضّه شریک کار خانه

فردوس گدای فضه اوست

خاک کف پای فضه اوست

ای منطق تو پیام قرآن

بر هر نفست سلام قرآن

قرآن به تو قلب خود گشوده

مشتاق تلاوت تو بوده

ای دختر نور و کفو یاسین

ای بضعهء خاتم النبیین

تو لیلهء قدر کبریایی

تو مادر کل انبیایی

قرآن به فضیلتت گواه است

هر لحظه ی تو هزار ماه است

ای حامل وحی هم کلامت

خوانند پیمبران امامت

کوثر نمی از محبت تو

تطهیر گواه عصمت تو

تهلیل تو بهترین شهادت

تسبیح تو بهترین عبادت

ای ملک خدا مدینهء تو

جنت نفسی ز سینهء تو

یک خوشه ز خرمنت کرامت

یـک غنچه ز دامنـت امـامت

یک قطره ز اشک توست کوثر

یک سایه ز قامت تو محشر

یک حکم تو را هزار طاعت

یک اجر محبتت شفاعت

سرمایـۀ ما ولایت توست

آن هم همه از عنایت توست

بانوی همیشۀ جهان‌ها

عمر تو فراتر از زمان‌ها

هر نکته که حاجت بیان است

از تربـت مخفی‌ات عیان است

با آنکه به خاک بی نشانی

خورشید هزار کهکشانی

هرچند که قبر تو نهان است

خاک تو فراتر از جهان است

بر عرشۀ فُلکِ تو فَلَک چیست

در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست

ارکان وجود محکم از توست

ملک و ملکوت عالم از توست

مسکین تو ای ملیکۀ دین

صد باغ فدک دهد به مسکین

بالله به بهشت ناز داری

تو کی به فدک نیاز داری

تو بهر علی قیام کردی

خود را سپر امام کردی

احقاق فدک برای این بود

کآن در ید دشمنان دین بود

دشمن ز شما فدک ستاند

تا دست علی تهی بماند

تو یار امام راستینی

تو دست خدا در آستینی

جز دست خدا کسی نشاید

کز دست علی گره گشاید

از فتنهء شوم اهرمن ها

قرآن و علی شدند تنها

در شهر مقدس مدینه

شد باز دوباره باب کینه

از فتنه به دوششان حطب ها

بدذات تر از ابولهب ها

در بیت رسول پا نهادند

در را به غضب فشار دادند

دردا که تو را به خانه کشتند

با ضربت تازیانه کشتند

خاکم به دهن، به ضرب سیلی

خورشید مدینه گشت نیلی

تا چند کنایه و اشاره؟!

والله شکست گوشواره

فریاد که پاره شد گلویم

بگذار همان به پرده گویم

تاریکی محض نور را کشت

شیطان به بهشت حور را کشت

پاداش رسول، خوش ادا شد

یک آیه ز کوثرش جدا شد

آن آیه در نهفته ات بود

محسن گل ناشکفته ات بود...

ای آه نهان درون سینه

ای تیرگی شب مدینه

تو گریۀ مخفیانه دیدی

تو دفن بدن شبانه دیدی

مولا ز فراق خونجگر بود

از هر شب خود غریب تر بود...

استادسازگار، گلچین و تلفیق چهار شعر

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:03
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
استاد حاج غلامرضا سازگار

مدح حضرت زهرا(س) -(ای کتاب ثنای تو قرآن...) *استاد حاج غلامرضا سازگار

985
1

مدح حضرت زهرا(س) -(ای کتاب ثنای تو قرآن...) لیلة القدر، هل اتی، دشمن ستیزی، دفاع از امام

ای کتاب ثنای تو قرآن

ای ثناگوی تو خدای جهان

بذل نان تو می کند نازل

سورۀ "هل اتی علی الانسان"

کیستی تو که مصطفی می‌گفت

جان بابا فدات فاطمه جان

کیستی ای تجلّی توحید

کیستی ای حقیقت ایمان

برتر از درک و دانش همه‌ای

چه بخوانم ترا که فاطمه ای

کیستـی تـو بهشـت بابایی

کوثر و قـدر و نور و طـاهایی

دو جهان ذره و تو خورشیدی

همگان قطـره و تـو دریایی

همصدا با تمامی سادات

شیعه گوید تو مادر مایی

مطلـع الفجر بامداد ازل

لیلــة القــدر حق‌تعـالایی

قدرت این بس که خالق افلاک

گفتـه در شأن تو "و مـا ادراک"

ای مقــامت ز وهم‌هــا برتر

قدر و جاهت ز وصف ما برتر

مدح تـو بـر لب رسول خدا

ذکر نابـی‌سـت از دعـا برتر

رتبۀ توست از زنـان بهشت

بـه خداونــدی خــدا بـرتر

جز محمد که دست‌بوس تو بود

تـویـی از کـل انبیـا بــرتر

حجـره‌ات کعبۀ دل احمد

بیتـت از بیــت کبریـــا بـرتر

خانه ای روشن از کلام الله

سر از آن دو آفتاب و دو ماه

ای به شخصت خدا رسانده سلام

وی نبی پیش پات کرده قیام

خجل از قصهء غمت تاریخ

سرفراز از شهادتت اسلام

عمر هستی به پیش عمر کَمَت

همچنان آفتاب بر لب بام

می‌رسد از مزار گمشده‌ات

به هر آزاده این خجسته پیام

سرسپردن به پای دوست، حلال

دست دادن به دست غیر، حرام

آنکه گیرد ز فاطمه تعلیم

پیش ظالم نمی‌شود تسلیم

ای کلام تو آیت محکم

در حریم تو روح، نامحرم

جان فدای غمت نفس به نفس

سر نثار رهت قدم به قدم

قامت عدل از قیام تو راست

کمر ظلم از کلام تو خَم

پیش سیل ستم به حفظ امام

ایستادی چو کوه مستحکم

گر دفاع تو از امام نبود

از خدا و رسول نام نبود

در دل انبیا امید تویی

بر لب اولیا نوید تویی

مکتب زندهء ولایت را

اولین مادر شهید تویی

آنکه هر روز شرح تاریخش

نهضتی تازه آفرید تویی

آنکه با تیغ احتجاج و بیان

پردۀ کفر را درید تویی

آنکه در راه حفظ جان علی

رنج هستی به جان خرید تویی

آفتابی که با غروبش، رنگ

از رخ مرتضی پرید تویی

مهربان یار باوفای علی

بی تو تاریک شد سرای علی

ای بهشت خدا گل رویـت

وی رسول خدا ثنـاگویت

سـورۀ نـور، خط پیشانی

لیلـۀ قدر، تار گیسویت

وسعت ملک کبریا حرمت

کعبـۀ روح انبـیـا کـویت

شـرح تفسیر نحـن وجه‌الله

نقـش بسته به مصحف رویت

شب معراج مصطفی می دید

بـاغ جنـت پـر اسـت از بویت

روحِ بیـن دو پهـلـوی احمـد!

به چه جرمی شکست پهلویت؟

گر جسارت نبـود می‌گفتـم

هرم آتش چه کرد با مویت

از علی‌دوستـی نشان مانده ست

هم به رخسـار هم به بازویت

چشم بیدار تو به ما آموخت

در ره حق چگونه باید سوخت

کاش هفت آسمان شرر می‌شد

کاش عمر جهان به سر می شد

بر سر روز اگر غمت می‌ریخت

از شب تار تیـره‌تر می‌شد

بـه علی هـم نگفتی ای مادر

که چگونه شبت سحر می‌شد

هر کسی با علی عداوت داشت

به تو در کوچه حمله‌ور می‌شد

جسم درهم شکسته ات هردم

هدف ضربه‌ای دگر می‌شد

چشمشان بر علی که می افتاد

ضربه‌هاشان شدیدتر می شد

کـاش از دردهـای پنهـانت

لااقل دخترت خبر می‌شد

دل شب تاسحر نمی خفتی

درد خود را به کس نمی گفتی

استادسازگار، ترکیب بندی حاصل گلچین و تلفیق سه شعر

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:28
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مدح حضرت زهرا(س) -(شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است..) * مرتضی امیری اسفندقه

592

مدح حضرت زهرا(س) -(شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است..) ولادت، حسن خلق، ام ابیها

شعرم به مدح حضرت زهرا رسیده است

روی زمین به عالم بالا رسیده است

باغ و بهار می چکد از بیت بیت من

شعرم شکوفه وار به زهرا رسیده است

نوروز۱ آمده ست به تبریک فاطمه

چون رودخانه ای که به دریا رسیده است

::

هستی، نجات یافته ی حُسن خلق توست

زیبایی و کمال به امضا رسیده است

حُسنش رسیده است به فریاد زندگی

خُلقش به داد مردم دنیا رسیده است٢

::

وقتی که مادر پدری، پیر امتی

شعرم به درک امّ ابیها رسیده است

مرتضی امیری اسفندقه، گلچینی از غزل

۱-به جای واژهء نوروز آمده است، می توان از عبارات افلاک آمدند یا جنات آمدند، بهره برد.

٢- وَ لَوْ كَانَ اَلْحُسْنُ هَيْئَةً لَكَانَتْ فَاطِمَةَ بَلْ هِيَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ اِبْنَتِي خَيْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ كَرَماً

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:37
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد محمد جواد غفورزاده

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(جان جهان و قبله دلهاست فاطمه) *استاد محمد جواد غفورزاده

1505

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(جان جهان و قبله دلهاست فاطمه) نماز، تقوا، خطبه، دفاع از ولایت

جان جهان و قبله دلهاست فاطمه

رکن نماز و روح تولاست فاطمه

قدرش فراتر از شب قدر است و در حجاب

مسندنشین عصمت و تقواست فاطمه

چون سرّ آفرینش از اول وجود اوست

هستی تمام صورت و معناست فاطمه

همسایه از نماز شبش فیض می برد

وقتی که در حضور مصلاست فاطمه

در قاب چشم فاطمه تمثال مرتضی است

هرجا علی نظر کند آنجاست فاطمه

در غیبت رسول به او وحی می شود

چون متصل به عالم بالاست فاطمه

گفتی پیامبر به سریر سخن نشست

وقتی برای خطبه به پا خاست فاطمه

دیروز اگر به پاس ولایت قیام کرد

امروز نیز منتظر ماست فاطمه

استاد شفق

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 14:13
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 علی اکبر لطیفیان

حضرت زهرا(س) مدح ومرثیه -(پر خرد نرسد تا معانی نامش) * علی اکبر لطیفیان

1146

حضرت زهرا(س) مدح ومرثیه -(پر خرد نرسد تا معانی نامش) لیلة القدر، توسل شهدا در دفاع مقدس، دشمن شناسی

پر خرد نرسد تا معانی نامش

شکسته بال خیال از تصور بامش

چگونه وصف کنم جایگاه زهرا را!؟

کسی که جنت ما هست تحت اقدامش

چه دختری که بر او جبرئیل نازل شد

برای عرضه ی وحی اش برای الهامش

مقام لیله قدر است، لیله ی قدری...

...كه مانده ايم هنوز اول همان "لام" ش

علی که بودنش آرامش دو عالم بود

حضور دخت نبی می نمود آرامش

نماز بود و دعا بود، شام تا صبحش

نجات خلق خدا بود، صبح تا شامش

چگونه رزق خلائق بدست زهرا نیست!؟

کسی که سوره رسیده برای اطعامش

درخت دین پیمبر بلند قامت شد

خمید فاطمه تا قد کشید اسلامش

زمان جنگ، شهيدان به ما نشان دادند

که او چگونه گره باز می کند نامش

"عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد"

به شرط آنکه نیفتی به پنجه ی دامش

برای ذلت ما نقشه داشت دشمن ما

ولی درایت رهبر گذاشت ناکامش

زمام کار اگر دست زاده ی زهراست

بدون شک به فرج می رسد سرانجامش...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:32
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(حیات روح رسول خداست در تن او) *استاد حاج غلامرضا سازگار

961

حضرت زهرا(س) مدح و مرثیه -(حیات روح رسول خداست در تن او) بهشت پدر، مزار مخفی، چادر خاکی

حیات روح رسول خداست در تن او

فرشته می چکد از رشته های دامن او

کلیدهای تمام خزانه های بهشت

جواهری است که آویخته به گردن او

از آن مزار شریفش همیشه ناپیداست

که گم شده همه عالم به خاک مدفن او

چگونه دوست ز درگاه او شود نومید

که از کرامت او شرم داشت دشمن او

چگونه نشنود از او پدر شمیم بهشت

که جبرئیل دمد جای گل ز گلشن او

صحیفهء دل مولا کتیبهء حرمش

سلام روح محمّد به مصحف تن او

برهنه پا به حریمش بیا که مدهوشند

هزار موسی عمران به طور ایمن او

یگانه حامی جان بر کف علی زهراست

که بود چادر خاکی به کوچه جوشن او

کسی که دم نزند از ثنای او «میثم»

سزد که سرکشد از بامِ چرخ، شیون او

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:44
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مدح حضرت زهرا(س) -(تا به این دنیا می آیی آیه نازل میشود) * مهدی جهاندار

826

مدح حضرت زهرا(س) -(تا به این دنیا می آیی آیه نازل میشود) قرآن، آیات وحی

تا به این دنیا می آیی آیه نازل می شود

از پدر دل می ربایی آیه نازل می شود

درشب معراج، احمد بی تو دلتنگ علیست

با صدایی مرتضایی آیه نازل می شود

در دل شب نالۀ الجارُ ثمّ الدّارِ کیست؟

کز حریم کبریایی آیه نازل می شود

در شب قدر خدا، از مرکز اللهُ نور

با تمام روشنایی آیه نازل می شود

سفرۀ افطار پهن است و کسی در می زند

در به رویش می گشایی، آیه نازل میشود...

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 20:54
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مدح حضرت زهرا -(میدهد مهرت مسلمان تربیت یافاطمه) * حسنعلی بالایی

889

مدح حضرت زهرا  -(میدهد مهرت مسلمان تربیت یافاطمه) میدهد مهرت مسلمان تربیت یافاطمه
میشود ایمان به نامت تقویت یافاطمه

عاقبت از خرمنِ الطافِ بی پایانِ تو
میرسد کلِ جهان را عافیت یافاطمه

میرسد بیماریِ عالم به استشفایِ تو
نامِ تو داده به دارو خاصیت یافاطمه

یازده نورِ خدا از نسلِ تو آمد پدید
چون تویی وارستگی را ماهیت یا فاطمه

خیزد انسانهای پاک از مکتبِ توحیدیت
زهد و تقوا را تو دادی عینیت

پاکبازی که هنر نزدِ تو و آلِ تو نیست
دور مانَد فضه ات از معصیت یافاطمه

ذره ای از عشقِ تو در سینه هر کس پرورَد
با پلیدیها ندارد سنخیت یافاطمه

هر که خود را خادمِ درگاهِ قدس تو کند
میدهی او را وقار و شخصیت یا فاطمه

آنکه مداحت شد و بر مسندِ شهرت نشست
دارد از نامِ حسینت حیثیت یافاطمه

عشقِ تو دلدادگان را در حصارِ فتنه ها
میدهد از شر شیطان امنیت یا فاطمه

شانِ والایِ تو را جز اهلِ بیتِ اطهرت
هیچ مخلوقی ندارد ظرفیت یافاطمه

در شبِ میلادِ تو از عرشِ اعلا جبرئیل
تا زمین آمد برای تهنیت یافاطمه

  • شنبه
  • 20
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:18
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب
حاج نادر بابایی

مدح حضرت زهرا(س)_گوهر خلقت -(فاطمه گوهر یکتای وجود) *حاج نادر بابایی

636

مدح حضرت زهرا(س)_گوهر خلقت -(فاطمه گوهر یکتای وجود) فاطمه گوهر یکتای وجود
فاطمه کَنز حیا مَخزن جود

فاطمه رحمت حَیّ اَزلی
فاطمه همسر و هم کُفوِ علی

فاطمه دُخت نَبی اُمّ اَب است
افتخار عَجم و هم عرب است

فاطمه بانی خوان کرم است
نوکر دَرگه او محترم است

ای شرافت زوجود تو عیان
آبروی مَلکوت و دو جهان

تو فقط مادر سادات نِه ای
من چه دانم که بگویم تو کِه ای

اوّلین کُشته ی حیدر شده ای
پس بِه هر شیعه تو مادر شده ای

حال مادر تو بگو حال خودت
پشت دیوار و در آیا چه شدت

(نادر)آمد که بگیرد صِله ای
نگذارید روَد با گِله ای

  • یکشنبه
  • 21
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:42
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

مدح حضرت فاطمه -(در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست) *

479

مدح حضرت فاطمه  -(در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست) در نمازت گریه کردی شد بنای غم درست
"آه"گفتی..،شد نوایِ ناله یِ ماتم درست

گونه ی تو لمس کرد اشک نمازِ صبح را
شد از آن پس رویِ هر برگِ‌گُلی شبنم درست

قطره ای از اشک تو وقت مناجاتت چکید
بر زمین افتاد..،شد سرچشمه ی زمزم درست

ای که در شرح تو آمد سوره ی "کوثر" پدید
شد از اَعطینایِ شأن‌ات آیه ای محکم درست

در حدیث قدسی "لولاک" پی بُردیم ما
تو همانی که به اذنش می شود آدم درست

نقش تو افتاد بر روی رکابِ احمدی
با نگینی فاطمی شد حلقه ی خاتم درست

ذات تو ذاتاً "ولیُّ‌الله"سازی می کند...
مصطفی جای خودش..،شد مرتضیات هم درست

تو پناهِ عالمی..،دیدیم در روز کساء
با تو شد ضعفِ تنِ پیغمبر اکرم درست

حضرت حق حیدرش را یکّه و تنها که دید
بر تو رو زد..،شد برای مرتضی همدم درست

دامنت را می تکانی در میان خانه ات
از غبارش می شود آسیّه و مریم درست

چادرت را پهن کردی بر سرِ اهلِ بُکاء
در حسینیّه شد از هر تارِ آن پرچم درست

یک گره آورده بودم تا حسین‌ات وا کند
تا قسم دادم به تو..،شد آن گره دَر ‌دَم درست

ای که باران نیز در مَسحِ "رُخ"اَت محرم نبود...
پس چگونه خورد بر آن،دستِ نامحرم..،درست!

شکل زخمی را که میخِ در به پهلویت کِشید
می کند تا روزِ غُسل‌ات پُرسشی مبهم درست

شاعر:بردیامحمدی

  • دوشنبه
  • 22
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:44
  • نوشته شده توسط
  • Fatemeh Mahdinia
ادامه مطلب

عمرش مثال یک غزل پر زغصه بود * رامین برومند

579

عمرش مثال یک غزل پر زغصه بود پدیده ی خلقت

بانوی ما که در همه خصلت پدیده بود
منصوره و محدثه بود و حمیده بود

پیداست از عطیه ی کوثر به مصطفی
اورا خدا برای خودش آفریده بود

تا آنکه خلق، آینه ی ذات خود کند
حتی خدا جمال خودش را ندیده بود

روح الامین غلام درش شد ازآن سبب
بهر نزول وحی ، خدا برگزیده بود

عمرش شبیه یک غزل پر زغصه و...
مضمون دردهای دلش صد قصیده بود

صد حیف در اواخر عمر کم اش ولی
قد رشیده اش چو هلال خمیده بود

هجده بهار زندگی اش را نظر زدند
نیلوفری که رنگ رخش هم پریده بود

سِنّی نداشت مادر ما ، در جوانی اش
جز حیدر از مدینه و عمرش بریده بود !

اصلا رمق نداشت تنش چون پی ِ علی
آن روز بین کوچه ز بس که دویده بود

در بین دود و شعله به دیوار پشت در
مشق عقیله را دم خیمه کشیده بود...

✍رامین برومند(زائر)

  • پنج شنبه
  • 25
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 17:44
  • نوشته شده توسط
  • رامین برومند(زائر)
ادامه مطلب
 ودود آذرین خلخال

در مدح حضرت زهرا(س) -(از ازل مـست تولاّی تو هـستم زهـرا) * ودود آذرین خلخال

606

در مدح حضرت زهرا(س) -(از ازل مـست تولاّی تو هـستم زهـرا) از ازل مـست تولاّي توهـستم زهـرا
تا قـيـامت زمـي ناب تومـستم زهـرا

فخر نسوان جهان ؛ يـار وفادار علي
آيت عشق و وفا ؛ ياس گلستان نبي
جلوه ي ذات خــدا ؛ آيـنـة لــم يــزلي
عهد با غـيـر ولاي تو گسستم زهـرا

تــو گــل ســرســبـد بـاغ نـبـوّت بـودي
درهـمـه حــال طــرفــدارولايـت بـودي
مـــادر لايــقـي از بـهـر امـامـت بـودي
به امــيد كرمت دل به توبستم زهـرا

غيرتو كيست كـند ياري سلطان حنـين
غيرتو كيست شود بهر نبي نوردوعين
مـادر زيـنـب و كـلـثومي ومام حسـنين
سائلم ؛ بردراين خانه نشستم زهـرا

مست روي مه تو شخص پيمبرشده بود
علي ازعشق رخ ماه تو حـيدرشده بود
بـا صـفـاي دل تـو فـاتـح خيــبرشده بود
گفت:خيـبر به توان تو شكستم زهـرا

در جـهـان غـيـر تـو را امّ ابـيـها نسزد
جـز تـو را لايـقـي دخـتـر طـاهـا نسزد
همسري غيرعلي بـرگل بطحا نسزد
عشق رويت بكند باده پرستم زهـرا

شـأن نـازل شــدن سـورة كـوثـر هستي
شــرف آسـيـه و مـريـم و هـاجر هستي
شـافـع بـي بـدل شـيـعه به محشر هستي
(آذرينم)نظري كن توبه دستم زهـرا

  • جمعه
  • 26
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 10:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محمود ژولیده

حضرت زهرا(س)، مدح و ولادت -(ذرات جهانند در نغمۀ سبحان...) * محمود ژولیده

694

حضرت زهرا(س)، مدح و ولادت -(ذرات جهانند در نغمۀ سبحان...) ذرّاتِ جهانند در نغمۀ سبحان
تسبیحِ الهی ست، کار همه ایشان

لا حول بخوانند ارکانِ سماوات
تکبیر بگویند با حوری و قلمان

دارند ملائک این زمزمه یک یک
تبریک به احمد تعظیم به رحمان

ممدوحِ خداوند مسجودِ ملائک
شد قبلۀ عالم شد کعبۀ دوران

آن مادرِ خلقت آن بانوی عصمت
آمد ز مَشیّت حنّانۀ حنان

سُبّوح بخوانید قدوس بگوئید
طوبای مقدّس شد سایۀ رضوان

هم طیّبه آمد هم طاهره آمد
هم راضیه آمد هم مرضیه، ای جان

آن بانوی توحید آن دختر خورشید
آن نور که تابید شد فاطمه باران

محبوبۀ داور، مادر به پیمبر
همتاست به حیدر یکتاست به ایمان

هم ذکرِ کثیر است هم خیرِ کثیر است
هم کوثر طاهاست هم کوثر قرآن

هم سورۀ کوثر هم سورۀ توحید
هم سورۀ یاسین هم سورۀ انسان

منصورۀ بالاست مستورۀ والاست
هم شمس دُر اَفشان هم ماه درخشان

اِنسیۀ حَوراء مُستَجمَعِ أسماء
هم زهرۀ زهراء هم زهرۀ تابان

مِحور به کسا اوست خود آل عبا اوست
اُمُ النُّجبا اوست سرمایۀایمان

زد بوسه بدستش پیغمبر اکرم
تا خلق بدانند زهراست به او جان

برتر ز نبی اوست بهتر ز وصی اوست
لولاک به شأنش با آیه و برهان

او جانِ محمد جانان محمد
او همدم حیدر او همسر سلطان

او اُسوۀ طاعت الگوی شجاعت
اُم الحسنین است مادر به محبان

خِلقت ز طُفیلش هستی است به ذِیلش
جنّات به مِیلش هم باغ و گلستان

هنگام نمازش در راز و نیازش
سرمستِ قنوتش شد عالم امکان

بانوی بهشت است خوشبوی بهشت است
آن شافعۀ حشر آن آخرِ مردان

پیروزیِ حیدر از قلعۀ خیبر
تا بدر و حنین است تا محضرِ جانان

او یار علی شد همراه ولی شد
از گوشۀ خانه تا صحنۀ میدان

عُزلت نگزیند گوشه ننشیند
این است سیاست، این الگوی عرفان

رزمندۀ جانباز بانوی سرافراز
در عرصۀ پیکار در لحظۀ طوفان

بازوی ولایت نیروی نبوت
این است فدایی این است مسلمان

در روزِ قرارش ماندند به کارش
از یاسر و مقداد تا بوذر و سلمان

آن خطبۀ غَرّاء میکرد چو انشاء
در معرکه برخاست فریاد ز شیطان

با عزمِ تمامش شد یار امامش
اقدام و قیامش دین را سر و سامان

ما پیرو اوییم دست از همه شوییم
یا فاطمه گوییم در راه شهیدان

ماییم و ولایش هستیم گدایش
ما رَعیتِ زهرا، او صاحب ایران

این مُلکِ حسین است هرگز نرسد دست
ای بی خبرِ پست! اینجاست خراسان

این خاک، حسینی است این ارضِ خمینی است
با رهبر خود عهد، بستیم هزاران

با دوستِ او دوست، با دشمنِ او خصم
خون در رگِ ما هست با فاطمه جوشان

هر جا که شود ظلم، یاریم به مظلوم
هستیم وفادار، مائیم مسلمان

دشمن شرر افروخت دامانِ یمن سوخت
امروز وظیفه است لعنِ عربستان

  • دوشنبه
  • 13
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 21:48
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 قاسم صرافان

حضرت زهرا(س)، مدح ومناجات -(شاعرم، مثل همیشه، باقلم، درمیزنم...) * قاسم صرافان

1127

حضرت زهرا(س)، مدح ومناجات -(شاعرم، مثل همیشه، باقلم، درمیزنم...) شاعرم؛ مثل همیشه، با قلم، در می زنم
در بهشتم؛ چون قلم، در وصف مادر می زنم

هر شب قدرم، پُر از تقدیر صبحی روشن است
تا دم از آن نامِ با قرآن برابر می زنم

مومنم؛ ایمان من، از شوق تسبیحات توست
من به یاد تو، دم از الله اکبر می زنم

تا شنیدم، مادرم دریای پاکی، مثل توست
بیشتر دارم به اعماقِ دلم، سر می زنم

تا به دست آرم دلت را، از نجف دُر میخرم
نقش دُر را مثل دل، با نام حیدر می زنم

از لحد پر میکشم، تا می رسی دامن کشان
یاعلی گویان، قدم بر خاک محشر می زنم

من بهشتی هم که باشم، قصر میخواهم چه کار
می روم چادر کنار حوض کوثر می زنم

عاشق ساداتم و همراه فرزندان تو
طعنه بر احوال نافرجام ابتر می زنم

تا شبستان حرم، با فاطمیون میروم
سربلندم کرد، سربندی که بر سر می زنم

مثل تو، حتی اگر تنها، به میدان می روم
مثل تو، حتی میان کوچه، سنگر می زنم

ناله ی دلتنگی ام را، آه مادر! سالهاست
می روم قم، در میان صحن دختر می زنم

شاعرم، این است فرقم با یتیم و با اسیر
من فقیری با وقارم، با قلم، در می زنم

  • دوشنبه
  • 13
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 21:57
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب

مدح حضرت زهرا(س) -(ای که در باغ نبی بوی بهاری فاطمه...) * داریوش جعفری

766

مدح حضرت زهرا(س) -(ای که در باغ نبی بوی بهاری فاطمه...) ای که در باغ نبی بوی بهاری فاطمه
خانه ی شیر خدا را خانه داری فاطمه
روز سختی ها علی را ذوالفقاری فاطمه
مریم و آسیه را تو اعتباری فاطمه
بعدِ قرآن و رسول مهربانی و علی
برترین اعجاز صنع کردگاری فاطمه

فاطمه زهرا زکیّه بضعه ی جان نبی
طاهره منصوره و راضیه و امِّ ابی
عالمه ریحانه و خورشید راه زینبی
پاک دامن نیک سیرت آسمانی منصبی
با همه حسنی که داری ای سراپا لطف یار
رحمتٌ لِلعالمین را افتخاری فاطمه

از کتاب حق نَسَب داری نبی را دختری
اُمِ اَب...ام الائمه...از همه زنها سری
فخر عالم را به تنهایی تو فخر دیگری
مادر طاهایی و آرام جان حیدری
از ازل تا روز پایان هم بگردی چون تو نیست
بین مخلوقات عالم شاهکاری فاطمه

کیستی کاینگونه دل را بر تو میبازد علی
از سرِ دامان تو بر عرش پردازد علی
بین مخلوقات تنها بر تو می نازد علی
تکیه بر تو دارد و بر کفر میتازد علی
دامنت اسلام پرور شیرِ تو شیر آفرین
چرخ گردون امامت را مداری فاطمه

آمدی حجب و حیا و عشق را معنا کنی
آمدی تا سیره ی پیغمبری برپا کنی
آمدی خود را فدای حضرت مولا کنی
آمدی حُسن حسن خون حسین اهدا کنی
کعبه ای ثانی بنا شد بعدِ کارِ خلقتت
قبله ی ایمان خلق روزگاری فاطمه

رهنمایِ حضرت ِ نوحِ نبی الله...علی
همسخن با یوسف کنعانیِ در چاه...علی
ناجیِ پیرِ گرفتارِ وُحوشِ راه...علی
عالم و آدم مریدند و مراد و شاه...علی
همدمِ حیدر علیِ عالیِ اعلا تویی
جان نثارِ مصطفی را جان نثاری فاطمه

شعر و شورم از تو و اذن بیان در دست توست
رزق اشکم از تو هست و رزق نان در دست توست
روز محشر اختیار شیعیان در دست توست
برتر از این گفته ها کارِ جنان در دست توست
نه فقط کار جنان و اختیار شیعیان
روز وانفسا تو صاحب اختیاری فاطمه

  • یکشنبه
  • 19
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 19:06
  • نوشته شده توسط
  • taherehsadat
ادامه مطلب
 سیدبشیر حسینی میانجی

در مدح حضرت زهرا(س) -(اى آن که تو در شأن و شرافت شب قدرى) * سیدبشیر حسینی میانجی

964

در مدح حضرت زهرا(س) -(اى آن که تو در شأن و شرافت شب قدرى) اى آن که تو در شأن و شرافت شب قدرى!
زهرایى و در بُرج جلالت مه بدرى

اى دخت نبى، کفو على، مادر سادات
بر مدح تو الکن بُود الفاظ و عبارات

گنجايش قدر تو ندارد همه ادراک
بهر تو و طاها و على آمده لولاک

هر جا که بُوَد نام تو و نام محمّد
وارد نشود فقر برآن خانه مؤبّد

هر کس که محبّ تو شود نيک سرشت است
هر خانه که نام تو در آن هست بهشت است

مرضيّه و راضيّه و زهرا و بتولى
در صورت و در سيرتِ خود همچو رسولى

يافاطمه در نام تو اين جمله عيان است
عشّاق تو از آتش دوزخ در امان است

هرسيب دهد بوى تو، تو بوى جنان را
هر لحظه کند تازه شميمت دل وجان را

بر دست تو زد بوسه و بوييد پيمبر
حقّا که بُود نام تو پُر عطر ز عنبر

حيران کند عشق ات بشر و جنّ و ملک را
انوار رُخت خيره کند چشم فلک را

اى قبلۀ آفاق و مه و خور و کواکب
بر نور هلال رمضان نور تو غالب

تو مايۀ مقبولى هر صوم و صلاتى
سرچشمۀ فيض و برکات و حسناتى

بهرِ تو عطا کرده چنان مرتبه خالق
واجب شده طاعت ز تو بر جمله خلايق

حبّ تو، به احباب دهد سود فراوان
از جمله دم مرگ و صف محشر و ميزان

اى دُرّ درخشندۀ دُرج يمِ عصمت!
وى نفس نفيسِ نبوى، نور نبوّت

آن کيست که بر عشق تو بيمار نباشد؟
همشأن تو جز حيدر کرّار نباشد

اى دختر دُردانه و فرزانۀ طاها!
آخر تو چه کردى که شدى امّ ابيها

آن سيّدِ ما در شب ميلاد تو فرمود:
«گر مرد بُدى فاطمه بى شک نبى بود»

  • یکشنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1400
  • ساعت
  • 21:57
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مرتضی اسکندری

در مدح حضرت زهرا(س) -(رونق بازار هستی از مقام فاطمه است) * مرتضی اسکندری

674

در مدح حضرت زهرا(س) -(رونق بازار هستی از مقام فاطمه است) رونق بازار هستی از مقام فاطمه است
هرچه دارد این جهان از احترام فاطمه است

عزت دنیا اگر خواهی بیا در بزم او
دست خالی رفتنت دور از مرام فاطمه است

اشک غم هر کس بریزد در عزای فاطمه
اجر و مزدش با خدای لاینام فاطمه است

دامن او شیرمردی چون حسین می پرورد
زینبش در کربلا قائم مقام فاطمه است

حضرت سلمان که خود فخراست بر ایرانیان
افتخارش این بود کمتر غلام فاطمه است

ابر رحمت با نگاه فاطمه باران شود
رویش گل در چمن از ابتسام فاطمه است

همسر شیر خدا و دختر خیر الوری
در حقیقت کل این دنیا به نام فاطمه است

آن بهشتی را که قران می کند توصیف آن
ابتدا تا انتهایش زیر گام فاطمه است

رنگ خون در پرچم صاحب زمان بیهوده نیست
حضرت مهدی به فکر انتقام فاطمه است

  • یکشنبه
  • 26
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 18:20
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 احمد پوریا

در مدح حضرت زهرا (س) -(پر زده مرغ دلم امشب بـه بام فاطمه) * احمد پوریا

682

در مدح حضرت زهرا (س) -(پر زده مرغ دلم امشب بـه بام فاطمه) پَر زده مـــــرغ دلــــــم امــشب بـه بـام فاطمه
حـمـــدُلِلَّه عاقبــت شــــد حَــــبسِ دام فاطمه

عالمی از باده ی جـام ولایش مـــســـت مست
انبــیـــا مــــست نــگاه ذوالـــکـــرام فــــاطمه

ابر و باد و ماه و شمس، از دولت او خلق گشت
کــــائنـــاتی را بُـــوَد لـــــطف مـــدام فــاطمه

مُفتَـــخَر زیـــن مـَـنصبم بــــر درگـه پُر جود او
از طفــولیــت شـــدم عَـــبد و غُــــلام فــاطمه

ســائلـیِّ درگهش خـــود منصـب شاهنشهیست
از ازل روی دلــــم حَــک گَـــشـته نــام فاطمه

ذکر اورا کــس نگفت جز آنکه شیر پاک خورد
تا اَبـــد نَتــــوان بَرَد عُـــــدوان کــــلام فـاطمه

بهترین مخــلوق رحمان حضـــرت پیغمبـر است
محتـــرم گشتـــــه نبـــی از احتــــرام فـــاطمه

هستی ِ هستی ،زهستُ هستیِ هست نـــبی است
کون امکـــان و خـــلایق گـــشته رامِ فـــاطمه

گفت زهــرا تا نفس دارم علی شاه مـــن اسـت
یک جــــهانی را بُــــود ســلطان امــام فاطـمه

خورد سیلـــی در ره حـــق، حامل پیــغام بـود
عالمی را کــــرده حیـــــران آن قیــام فاطــمه

دافعـــــه شد بــــر ولایت تا بگوید که فـــقط
میــــر دیــــن است رهــــبر والا مقام فـــاطمه

آنکه دارد حَبِّ حیدر لطفی از سوی خــداست
عاشــــق حیـــــدر شـــدن بـاشد مــرام فاطمه

(پوریا) آن کــــه علی را مقتدای خویش کرد
در شب اول بـــــر او بــــاشد ســــلام فـاطمه

  • جمعه
  • 25
  • تیر
  • 1400
  • ساعت
  • 10:21
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 محمدرضا صادقی

در مدح حضرت زهرا (س) -(ای زینت زمین و زمان دختر رسول) * محمدرضا صادقی

480

در مدح حضرت زهرا (س) -(ای زینت زمین و زمان دختر رسول) ای زینت زمین و زمان دختر رسول
مرضیه نام و طاهره و زهره و بتول

ای جلوه جمال و جلال محمدی
ای مادر پدر که به عالم سرآمدی

ای همسر شجاع عرب مرتضی علی
ای آن که نور حق ز رخت گشته منجلی

مشتاق پای بوسی تو جمله ما ملک
نذر وجود تو شده این چرخش فلک

گفتا خدا چنین به نبی مکرمش
این خلق را به خاطر تو خلق کردمش

عالم نبود و گردش این گنبد کبود
این نه فلک نبود اگر مرتضی نبود

این فخر بس که بانی این آفرینشم
از بین ما خلق شده زهرا گزینشم

موسی که طور را به دعا برگزیده است
نوری چو نور فاطمه هرگز ندیده است

عیسی که روح اقدس حق در وجود اوست
ذکر تو زینتی به رکوع و سجود اوست

ای کفو مرتضی که خدا را پدیده ای
تو آبروی هر دو سرا را خریده ای

ای مادر حسن که حسین را برادر است
ای آنکه زینبش به حسین همچو مادر است

هرگز نزاده مام جهان چون تو گوهری
این افتخار بس که حسین را تو مادری

این حشر را که گفته خدا در قیامت است
ذرات کائنات همه در قضاوت است

آنجا که حکم ها همه تشدید میشود
پرونده ها به مهر تو تایید میشود

آنجا که در مقام ز هر کس رفیعه ای
تنها نه بر بشر به رسولان شفیعه ای

ای در کرم ز جمله کریمان تو لایقی
چشم طمع گشوده به بذل تو « صادقی»

  • پنج شنبه
  • 7
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 11:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
حاج رسول امینیان امینی خویی

در مدح حضرت زهرا (س) -(جبرئیل آمد ز عرش کبریا) *حاج رسول امینیان امینی خویی

624

در مدح حضرت زهرا (س) -(جبرئیل آمد ز عرش کبریا) جبرئیل آمد ز عرش کبریا
بر حضور حضرت خیر الورا

گفت من مأمور حی داورم
کز خدا بر خلق پیغام آورم

مژده ای آوردم از پروردگار
امر فرمود آن خدای کردگار

طفلکی بر تو عنایت کرده ام
در پدیدارش قیامت کرده ام

یا رسول الله این طفل، پاک و اطهر است
غم مخور تا بر قیامت کوثر است

نام او در آسمان ها فاطمه است
فاطمه هم ابتدا هم خاتمه است

علت مخلوق عالم فاطمه است
افتخار نسل آدم فاطمه است

فاطمه از سوی الله الصمد
ذکر او یا هو و یارب الاحد

فاطمه ام ابیها بوده است
فاطمه هم حُسن و حُسنا بوده است

فاطمه سرمد به نسوان جهان
فاطمه بر اسم احمد بوده جان

فاطمه یک شیر زن با مرتضی است
فاطمه شمشیر زن با مرتضی است

فاطمه یک نور روشن منجلی است
فاطمه الحق هم کفو علی است

فاطمه فتاح کل جنگ هاست
فاطمه درمان هر دل تنگهاست

فاطمه مصداق یک کوه بلند
بر"امین"آمد چه پندار و چه پند

  • یکشنبه
  • 24
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 11:42
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح حضرت زهرا (س) -(چه مي‌توانم بيان نمايم به وصف زهرا‌ ز طبع گويا) * فانی تبریزی

664

در مدح حضرت زهرا (س) -(چه مي‌توانم بيان نمايم به وصف زهرا‌ ز طبع گويا) چه مي‌توانم بيان نمايم به وصف زهرا‌ ز طبع گويا
ستوده او را به قول شيوا، كه گفته طاها‌ بر‌او«فداها»

تويي فروغ چراغ خلقت صفاي ايمان زلال عصمت
تو آن همائي به اوج عزّت كه پر كشيدي به بيكران‌ها

شراب عرفان ازل تراويد ، شدي تو سرمست جام توحيد
ز نشئة آن بسان خورشيد كني فروزان تمام دنيا

به اصل ايمان شدي تو نائل زخويش فاني به حق واصل
تو هستي آري به صد دلايل فروغ عصمت بهاي تقوا

تو شاهكاري ز صنع سرمد تو يادگاري ز نور احمد‌
به هر دياري تويي مسدّد زلطف حيّ خداي دانا

به آفرينش يگانه گوهر صفات حق را نشان و مظهر
چو هست نورت زنور داور به جمله عالم تويي چو بيضا

بود مقامت بلند و شاهق نيازمندت همه خلايق
از آن بفرمود امام صادق‌ كه امّ ما بِه زجملة ما

حديث و قولت نداي قرآن ولايت تو ولاي قرآن
رضايت تو رضاي قرآن توئي به‌قرآن مفاد و معنا

بود طريقت طريق عرفان ولايت تو كليد رضوان
بود نصيبش عذاب و نيران هر آن كه باشد تو را ز اعدا

نمودي از دل چو خطبه ايراد بناي طغيان برفت بر باد
بلي جهان را زظلم و بيداد نمودي آگاه زنطق گويا

زني كه اهل صواب باشد هميشه بر رخ نقاب باشد
پيام زهرا حجاب باشد چه پيش بينا چه پيش اعمي

اگر بپرسي زجور امّت چه گشته (فانی) گل رسالت؟
بود شهيد ره ولايت به حق حيدر به جان طاها

  • یکشنبه
  • 7
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح حضرت زهرا(س) -(چه می توانم بيان نمايم به وصف زهرا‌ ز طبعِ گويا) * فانی تبریزی

694

در مدح حضرت زهرا(س) -(چه می توانم بيان نمايم به وصف زهرا‌ ز طبعِ گويا) چه می توانم بيان نمايم به وصفِ زَهرا‌ زِ طبعِ گويا
ستوده او را به قولِ شيوا، كه گفته طاها‌ بر‌ او فداها

تویی فروغِ چراغِ خلقت صفای ايمان زُلالِ عصمت
تو آن همائی به اوجِ عزّت كه پر كشيدی به بيكرانها

شرابِ عرفان ازل تراويد، شدی تو سرمستِ جامِ توحيد
زِ نشئة آن بسانِ خورشيد كنی فروزان تمامِ دنيا

به اصل ايمان شدی تو نائل زِ خويش فانی به حق و اصل
تو هستی آری به صد دلايل فروغِ عصمت بهای تقوا

تو شاهكاری زِ صُنع سرمد تو يادگاری زِ نور احمد‌
به هر دياری تویی مسدّد زِ لطف حیَّ خدای دانا

به آفرينش يگانه گُوهر صفاتِ حقّ را نشان و مظهر
چو هست نورت زِ نورِ داور به جمله عالم تویی چو بيضا

بُود مقامت بلند و شاهق نيازمندت همه خلايق
از آن بفرمود امامِ صادق‌ كه اُمّ ما بِه زِ جملهء ما

حديث و قولت ندای قرآن ولايتِ تو ولای قرآن
رضايتِ تو رضای قرآن توئی به‌ قرآن مفاد و معنا

بُود طريقت طريقِ عرفان ولايت تو كليدِ رضوان
بُود نصيبش عذاب و نيران هر آن كه باشد تو را زِ اعدا

نمودی از دل چو خطبه ايراد بنای طغيان برفت بر باد
بلی جهان را زِ ظلم و بيداد نمودی آگاه زِ نطقِ گويا

زنی كه اهلِ صَواب باشد هميشه بر رخ نقاب باشد
پيامِ زهرا حجابِ باشد چه پيش بينا چه پيش اعمی

اگر بپرسی زِ جورِ امّت چه گشته (فانی) گل رسالت؟
بود شهيد ره ولايت به حق حيدر به جان طاها

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:24
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 مختار وطن پرست

در مدح حضرت زهرا (س) -(سیّدۀ کاملۀ نشأتین) * مختار وطن پرست

574

در مدح حضرت زهرا (س) -(سیّدۀ کاملۀ نشأتین) سیّدهء کاملهء نشأتین
زوج علی، جان نبی، نور عین

مادر پیغمبر ختمی مآب
همسر شاهنشه مالک رقاب

حجت حق بر حجج کردگار
بهجت دل بر شه والاتبار

پاک شده با ید پرودگار
رِجس زُدا از اُمَمِ روزگار

ناب ترین گوهر بحر جمال
پاک ترین میوهء باغ جلال

نازترین شاهد بزم ازل
خوب ترین جلوه گه لم یزل

گردزُدا از ره آن مه جبین
تاج مَلَک حضرت روح الامین

عارفهء بی بدل روزگار
عاکفهء سجده برِ ذووقار

کاسه به دستی به درش آفتاب
خوشه چن خرمن او ماهتاب

باب فلک مام زمین تا شمار
گر بگذارند بدینسان قرار

تا که یکی همچو بتول آورند
هیچ نیارند که حسرت برند

گوشه نشین تا نشدی مصطفی'
همچو شب اقرا و غار حرا -

تاک ستان کی شدی از کردگار
تا بدهد در دل خُمَّش قرار

حاصل آن خلوت و آن تاک پاک
فاطمه آن سامع روحی فداک

قابله اش مریم و سارا شده
آسیه و حضرت حوّا شده

قبل چهل سال که از امر پاک
سفرهء عقدش بشود زیب خاک -

با دل و جان در زِبَرِ کهکشان
خطبهء او خوانده حقِ لامکان

گر نَبُدی شمس ضحی لافتی'
کس نَبُدی همسر آن مه لقا

خمس زمین مهریهء عقد اوست
اهل زمین جیره خور نقد اوست

گفت چنین احمدِ صادق پیام
هر که گذارد به زمین جای، گام

گر بُوَد از دشمن این خوش خرام
راهروی کرده یقین از حرام

فاطمه نورست چه دانم چه نور
فاطمه حورست چه گویم چه حور

فاطمه سیبیست ز باغ خدا
فاطمه ماهیست به بام سما

فاطمه دیباچهء حسن ازل
فاطمه خود سالکهء بی محل
@NEGINPOEM
فاطمه معشوقهء ذات خداست
فاطمه مستورهء بزم علاست

فاطمه را نابغه گفتن خطاست
فاطمه را فاطمه گفتن سزاست

بحر ازل تا که گهر پرورید
گوهر نابی چو تو کی آفرید

گوهریان صارف تو کی شوند
آب رخ خویش ز صرفت برند

صارف تو غیر خدا نیست کس
صارف تو عقل ازل هست و بس

گوهر تو ناب تر از هر گهر
گوهر تو لعل دهِ صد کمر

احمدِ جان گفته دو صد بارها
ای به فدای دل تو مصطفی'

مادر اب ام ابیهاستی
مرضیه و زهرهء زهراستی

ای بفدایت همه مادران
خیل زنان و پسران، دختران

مادری از نام بلندت بلند
جمله کسان در کنفت پایبند

از کرمت عصمتیان مادرند
کاسه بدستان و همه بر درند

فاطمه بر کون و مکان مادر است
گر همگان خاک، هم او چون زر است

اسوهء نسوان جهان مادریست
کو به یقین جلوهء پیغمبریست

فاطمه را روح نبی خوانده اند
رِجْس و دَنَس از دل او رانده اند

مُفتخر خيرِ كثیر آمدست
در دو جهان همچو خودش نآمدست

ناقه سوار طَفِ واحسرتا
شافع نازک دل کُلُّ الوری'

جفت زن دادزنان امان
راست کُنِ صوت نواپیشگان

فاطمه چون ناقه سواری کند
دست ازل بر همه یاری کند

ظلّ ظلیلش به همه افکند
خوف و هراس از همه دلها کَنَد

فاطمه چون پای بمحشر نهد
فاطمیان جمله ز دوزخ جهد

فاطمیان در دو جهان فایقند
لطف خدا را ز کرم لایقند

فاطمیان در دو جهان خرّمند
بزم خدا را به ولا محرمند

فاطمه هم دین من آئین من
فاطمه آن نور جهان بین من

فاطمه ای مادر درد و بلا
شیرده شیرزن کربلا
@NEGINPOEM
فاطمه ای مادر صلح و قیام
مادریت سایهء دَه یک امام

شیر تو صدشیر ژیان پرورد
هر یک از آن صد گَلِه روبه دَرَد

شیر تو دین پرور و جان پرورست
شیر تو شیر و عسل داورست

فاطمه ای ساقی صبح ازل
جام مِیَت جام میِ بی بدل

جرعه ای از جام یقینم بده
با میِ خود مذهب و دینم بده

هر که خورد جرعه ای از جام تو
غرقه شود در یم انعام تو

ای ز غمت سوخته جان بهشت
هر که غمت یافت جنان را بهشت

سرّ گمان سوز خدا دانمت
پردگی راز خدا خوانمت

وای بر این عقل تهی پای من
دست تهی آمده از وهم و ظن

از دل و از دیده به تنگ آمدم
با دل و با دیده به جنگ آمدم

دیدهء من گردفزایی کند
دیدهء تو دیده گشایی کند

دیدهء من دیده گه خودنما
سرّ خود و سرّ خدا را نما

بوالعجا عاشق شیدا شدم
قطره نیم طالب دریا شدم

آمده در شأن تو خیر کثیر
مدح مرا همچو یکی قدح گیر

وصف تو را مصحف یزدان بگفت
درّ سخن را به ید خود بسفت

قطره من و پهنهء دریای تو
ذرّه من و چشمهء بیضای تو

ناطقهء الکن من از کجا
شرح دهد وصف مدیح ترا

گر بپذیری به درت چون سگان
فخر کنم بر همه شاهنشهان

تا که (نگین) باشد و این روزگار
سوزد از آن آتش اندوه بار

این چه حدیث است اَیا گلعذار
لاله باغ ملکوتیّ و نار؟

شعله فروزان که درت سوختند
خار به گلبرگ طری توختند

میخ دَر از شعله کین تا گداخت
بر دَر و بر سینهء تو جای ساخت

گل که فتاد از شرر خار میخ
یک سِوُم باغ برون شد ز بیخ

مردک دوُّم که شرر زد به باغ
غنچهء سادات فرو شد به راغ

  • سه شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 20:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

در مدح حضرت زهرا (س) -(اين آستان كه هست فلك سايه افكنش) * خسرو احتشامی

1255
1

در مدح حضرت زهرا (س) -(اين آستان كه هست فلك سايه افكنش) اين آستان كه هست فلك سايه افكنش
خورشيد شبنمي است به گلبرگ گلشنش

تا رخصت حضور نيابد شب طلوع
مهتاب از ادب نتراود به روزنش

جاري است موج معجزه ی جويبار غيب
در شعله ی شقايق صحراي ايمنش

اينت بهشت عدن كه دور از نسيم وحي
بوي خدا رهاست به مشكوي و برزنش

كو محرمي كه پرده ز راز سخن كشد
دارد زبان ز سبزه توحيد سوسنش

تا زينت هماره هفت آسمان شود
افتاده است خوشه پروين ز خرمنش

سر مي‌نهد سپيده دمان پاي بوس را
فانوس آفتاب به درگاه روشنش

جاي شگفت نيست كه اين باغ سرمدي
ريزد شميم شوكت مريم ز لادنش

روز نخست چون گل اين بوستان شكفت
عطر عفيف عشق فرو ريخت بر تنش

محتاج نقش نيست كه گردد بلند نام
گوهر، جهان فروز بر آيد ز معدنش

اينجاست نور آينه عصمتي كه بود
بر نقطه نگين نبوت نشيمنش

هم باشدش بهار رسالت در آستين
هم مي‌چكد گلاب ولايت ز دامنش

مردآفرين زني كه خليلانه مي‌شكست
بت خانه ی خلاف خلافت ز شيونش

از سدره نيز در شب معراج مي‌گذشت
حرمت اگر نبود عنان گير توسنش

تا كعبه را ز سنگ كرامت نيفكند
از چشم روزگار نهان است مدفنش

احرامي زيارت زهراست اشك شوق
يا رب نگاه دار ز مژگان رهزنش

دارم گواه كوتهي طبع را به لب
بيتي كه هست الفت ديرينه با منش

«من گنگ خواب ديده و عالم تمام كر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنيدنش»

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 18:58
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 طاها تحقیقی

در مدح حضرت زهرا (س) -(محبوبه ی حق سوره ی کوثر زهراست) * طاها تحقیقی

934

در مدح حضرت زهرا (س) -(محبوبه ی حق سوره ی کوثر زهراست) محبوبه ی حق سوره ی کوثر زهراست
همتای علی جان پیمبر زهراست

تنها نه فقط جان پیمبر بلکه
آیینه و محبوبه ی داور زهراست

خلق دو جهان همه طفیلش هستند
روح نبی و بانوی اطهر زهراست

هم کفوِّ علیِ مرتضی تنها اوست
دردانه و یکدانه و گوهر زهراست

او اسوه ی عفت و حجاب و تقواست
در بین زنان از همه برتر زهراست

هم آیینه ی حجب و حیا هم مرجع
بر مریم و آسیه و هاجر زهراست

هم منشاء خیر و برِکت در عالم
هم نور خدا عشق مصور زهراست

بر سر در قلب شیعیان حک شده است
بابا علی و حضرت مادر زهراست

مکتوب شده به رنگ زر این جمله
مادر به همه اول و آخر زهراست

کشتی نجات عالمین در محشر
حیدر بُوَد و نورِ مُنَوَّر زهراست

در روز قیامت که همه حیرانند
بینی که فقط بر همه سرور زهراست

در معرکه ی بی کسی شاه نجف
بر شیر خدا یگانه یاور زهراست

در یاری مرتضی میان کوچه
آنکس که بود یک تنه لشکر زهراست

از پشت در انگار صدا زد محسن
آرام بزن که پشت این در زهراست

از ضربه ی تازیانه و ضربه ی پا
چون یاسمن خمیده پیکر زهراست

ای اهل مدینه ازچه رو می نگرید
او بنت نبی همسر حیدر زهراست

با سینه ی زخمی شده و روی کبود
هستی علی میان بستر زهراست

? #اثر_جمعی_از_شاعران:?
درگاه شاعرین با اخلاص روضه نشین
( #روضه_نشینان )

  • چهارشنبه
  • 29
  • شهریور
  • 1402
  • ساعت
  • 17:51
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب
 رضا تاجیک

در مدح حضرت زهرا(س) -(در زمانی که زمانش هست ماقبل زمان) * رضا تاجیک

507

در مدح حضرت زهرا(س) -(در زمانی که زمانش هست ماقبل زمان) در زمانی که زمانش هست ماقبل زمان
در مکانی که مکانش هست بعد از لامکان
در جهانی که جهانش نیست مثل این جهان
ماورای ابرها و ماورای آسمان
نوری از ذات الهی ناگهان ساطع شده
بر تمام نسلهای بعد خود واسع شده

نور "قبلَ کلِ نور" و نور "بعدَ کلِ نور"
نور "کلُ شیء‌ٍ احصیناه‌" و نور "فَوقَ نور"
نور "کلُ مَن عَلیها فان" و نور "یا شکور"
نور الله الصمد، نور خداوند غفور
می تراود از وجودش بر همه نیکی محض
نورها در پیش نورش جمله تاریکی محض

طاهره، انسیه و منصوره و عَذراست او
"بضعة منی"؛ تمام هستی طاهاست او
در میان کل پیداها فقط پیداست، او
سرور زنهای عالم حضرت زهراست او
نام او در کل آیات الهی رج به رج
در مقام او همین بس حجت اللهِ حجج

خلقتش با خلقت خلقت یقیناً فرق داشت
قبل خلقت بود او، پس این رسیدن فرق داشت
ریشه‌اش در خاک عرش است؛ این شکفتن فرق داشت
با تمام سیزده معصوم این زن فرق داشت
فرق دارد چون که عشقش از اصول مذهب است
فرق دارد با همه چون شیردختش زینب است

با علی و با رسول الله همقدر است او
در مقام صبر و شرح صدر، در صدر است او
سِرّ فتح خندق و پیروزی بدر است او
خارج از ا‌دراک ما و لیلة القدر است او
رحمتش دائم برای اهل دنیا می رسد
چادرش را می تکاند روزی ما می رسد

جان احمد، عصمت الله معظم فاطمه است
بر تمام واجبات دین مقدم فاطمه است
بهترین یار ولی الله اعظم فاطمه است
مرتضی تنها یک عاشق دارد آن هم فاطمه است
نیمه‌ی پنهان حیدر، ماه بانوی علی
آمده دنیا برای دیدن روی علی

آمده تا زن همیشه شخصیت پیدا کند
با عفافش پایه‌ی دین تقویت پیدا کند
نقش او در نهضت حق ماهیت پیدا کند
تا جهان با نام زهرا معرفت پیدا کند
چادرش تا به ابد معیار ایمان و شرف
شانه به شانه شده در فضل با شاه نجف

انقلاب ما برای ما شبیه جان ماست
این سیاست چون دیانت پایه‌ی ایمان ماست
شکرلله پرچم ما دست فرزندان ماست
نام زهرا تا همیشه عزت ایران ماست
عشق او بر قلب هر آزاده حاکم می شود
جان نثار واقعی اش "حاج قاسم" می شود

خواب شوم دشمنان خوابی به جز تشویش نیست
زوزه‌های گرگ می آید؛ صدای میش نیست
خوب می دانیم راهی جز ظفر در پیش نیست
رهبری چون رهبر ما عاقبت اندیش نیست
چشم این فتنه درآمد این تدابیر ولیست
شکرلله رهبرم همنام مولایم علیست

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1402
  • ساعت
  • 13:46
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری
ادامه مطلب

متن شعر حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها -(اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا) * بردیا محمدی

323

متن شعر حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها -(اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا) اشکِ مناجات سحر را می خرد زهرا
گریه‌کُن خونین جگر را می خرد زهرا

وقتی شریک‌‌ات "شمع" باشد،سود خواهی بُرد
پروانه ی بی بال و پر را می خرد زهرا

از عِیش دُنیا باخبر باشی،ضرر کردی
از عِیشِ‌دُنیا‌بی‌خبر را می خرد زهرا

هی این در آن در می زنی تا در به در گردی
وقتی گدای در به در را می خرد زهرا

باید درِ این خانه کسبِ اعتباری کرد
آن نوکران مُعتبر را می خرد زهرا

هرجا بساط روضه ای برپاست،شرکت کن
خار و خَس آن دور و بر را می خرد زهرا

گاهی حوالی حسینیّه کمی بنشین
گوشه نشین این گذر را می خرد زهرا

هر آنچه که در چنته داری خرجِ اشکت کن
فردای محشر "چشم تر" را می خرد زهرا

اندازه ی بال مگس نذر حسین‌اش کن
این قطره های مختصر را می خرد زهرا
.
.
از ساعتی که سینه ی او زیر سُم ها رفت
سینه زنان این پسر را می خرد زهرا

  • یکشنبه
  • 13
  • آبان
  • 1403
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور
ادامه مطلب

Fatima; The Model of Womanhood *

6868
1

Fatima; The Model of Womanhood Mary is hallowed in one line alone,
That she bore Jesus; Fatima in three.
For that she was the sweet delight of him
Who came a mercy to all living things,

Leader of former as of latter saints,
Who breathed new spirit into this dead world
And brought to birth the age of a New Law.
His lady she, whose regal diadem
God's words adorn Hath there come any time
The chosen one, resolver of all knots
And hard perplexities, the Lion of God,
An emperor whose palace was a hut,
Accoutred with one sword, one coat of mail.
And she his mother, upon whom revolves
Love's compasses, the leader of Love's train,

  • دوشنبه
  • 22
  • فروردین
  • 1390
  • ساعت
  • 10:45
  • نوشته شده توسط
  • سعيد رضايي
ادامه مطلب

شعر سینه زنی شهادت حضرت زهرا(نگاهم کن دوباره ای پدر جان 2) *

2497
3

شعر سینه زنی شهادت حضرت زهرا(نگاهم کن  دوباره ای پدر جان 2) نگاهم کن دوباره ای پدر جان 2
ببین زهرا غریب است 2
تو رفتی منم محزون و نالان
تو رفتی و منم محزون ونالان
ببین زهرا غریب است 2
غم مرگت زده آتش بجانم
ببین خون دل ازچشمان فشانم
صبوری بر غم تو کی توانم
چسازم با غم سنگین هجران
ببین زهرا غریب است 2
تو رفتی و مدینه بی صفا شد
دل زهرای تو پرعزا شد
تو گوئی روحم از پیکر جدا شد
چسازم با غم سنگن هجران
ببین زهرا غریب است 2

  • دوشنبه
  • 14
  • اسفند
  • 1391
  • ساعت
  • 08:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر حضرت زهرا(س)(ز بس که آه کشیدم به سینه آه ندارم) *

3405
4

شعر حضرت زهرا(س)(ز بس که آه کشیدم به سینه آه ندارم) ز بس که آه کشیدم به سینه آه ندارم
چو شمع سوخته امید صبحگاه ندارم
ز دانه دانه ی اشکم به آسمان دو دیده
ستاره هست ولیکن فروغ ماه ندارم
عصای دست من خسته است شانه طفلم
بدون قامت زینب توان راه ندارم
تفاوتی نکند این دو چشم،بسته و بازش
خدا گواه بوَد قدرت نگاه ندارم
قسم به کوتهی عمر خود که در همه عمر
به غیر بردن نام علی گناه ندارم

  • شنبه
  • 7
  • اردیبهشت
  • 1392
  • ساعت
  • 16:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد