شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 رضا باقریان

شعر روضه حضرت رقیه(س) -( آتش گرفتنِ جگرم را نگاه كن ) * رضا باقریان

2167
4

شعر روضه حضرت رقیه(س) -( آتش گرفتنِ جگرم را نگاه كن ) آتش گرفتنِ جگرم را نگاه كن
زخم كنار چشم ترم را نگاه كن
از عمه ام اگر كه گلايه نمي كني
اي سر شكسته، بال و پرم را نگاه كن
خواهي بگويمت چه قدَر ضربه خورده ام؟
دستِ كبود همسفرم را نگاه كن
آتش ميان خيمه غرور مرا شكست
طاقت بيار و موي سرم را نگاه كن
مانند مادرت شده طفل سه ساله ات
باور نمي كني كمرم را نگاه كن
عمه تمام راه، به جايم كبود شد
پايينِ پاي ني سپرم را نگاه كن
قرآن بخوان ولي ز بلنداي نيزه ها
كنج خرابه دور و برم را نگاه كن
خون مي چكد ز نيزه وَ يا گريه مي كند
عمه بيا كمي پدرم را نگاه كن
دستم، سرم، دو چشم ترم در مي كند
از تازيانه ها اثرم را نگاه كن
كاخ يزيد بر سرش آوار ميكنم
بنشين و ناله سحرم را

  • شنبه
  • 9
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:11
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( همينكه كنج خرابه خدا خدا كردم ) * رضا باقریان

1860
4

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( همينكه كنج خرابه خدا خدا كردم ) همينكه كنج خرابه خدا خدا كردم
امام عاطفه را تا سحر صدا كردم
نه اينكه شكوه كنم از كبوديِ رويم
گلايه از دو يهوديِ بي حيا كردم
خرابه، با نفَس و گريه هاي ممتد خود
چه وحشتي به دل اشقيا به پا كردم
صداي گرية من در خرابه باعث شد
به حال عمه در آن معركه دعا كردم
خلاصه عاقبت از ره مسافرم آمد
خلاصه حاجت خود را خودم روا كردم
اگر چه چهره كبودم شبيه مادرتان
خوشم كه حقِّ علي را كمي ادا كردم

شاعر : رضا باقریان

  • شنبه
  • 9
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( می خورم قبطه که جای سر تو ای بابا ) * رضا باقریان

2249
0

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( می خورم قبطه که جای سر تو ای بابا ) می خورم قبطه که جای سر تو ای بابا
به روی دامن من بوده و آن بالایی
هرچه آمد به سرم نذر سر سوخته ات
روی نی هم بروی باز مرا بابایی
می وزد از سرِ زلفی که به خون آغشتند
بوی عطر گل یاس نفس زهرایی
عمه ام گفت که در کنج تنورت بردند
حال که آمده ای مثل شب رویایی
حال که آمده ای از برِ من زود مرو
طاقتم نیست بمانم بروی تنهایی
خواستی پاک کنی چشم ترم را بابا
خواستم بوسه زنی بال و پرم را بابا

شاعر : رضا باقریان

  • شنبه
  • 9
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:14
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دیشب اسیر سلسله و صبح در سجود ) * جعفر ابوالفتحی

1634
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دیشب اسیر سلسله و صبح در سجود ) دیشب اسیر سلسله و صبح در سجود
غیر از حسین در دلم من هیچ کس نبود
دیشب سه ساله دخترکی غرق شور و آه
هر دم غزل ز پاره ی رگهات می سرود
این دخترت مرا به تو هی میدهد قسم
گفتم پدر به داد تو خواهد رسید ، زود
حق دارد او اگر فقط از حال می رود
صد تازیانه آمده بر این تنش فرود
این دختر سه ساله چقدر ، زجر می کشد
کم مانده بر سرش بزنند یا اخا عمود
دختر سه ساله مثل گل است هی لگد نزن
والله می شود کَمه کم پهلویش کبود
می پرسد از من و ز همه همسرت رباب
شیر آمده به سینه ام اما بگو چه سود ؟

شاعر : جعفر ابوالفتحی

  • شنبه
  • 9
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( بابا بگو که گوهرت را می شِناسی ) *

1501
3

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( بابا بگو که گوهرت را می شِناسی ) بابا بگو که گوهرت را می شِناسی
یاس کبود و پرپرت را می شِناسی
این گیره ی سر یادگاری تو بوده
حالا بگو تاج سرت را می شِناسی
شرمنده ام بابا اگر معجر ندارم
با این کبودی دخترت را می شِناسی؟
فهمیده بودم از سفر تا که بیایی
غارتگر انگشترت را می شِناسی
چیزی نمیگویم به عمه قول بابا
بعد از سفر هم خواهرت را می شِناسی..

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:34
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( اشاره هاي سرت را درست فهميدم ) * رضا باقریان

1501

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( اشاره هاي سرت را درست فهميدم ) اشاره هاي سرت را درست فهميدم
ولي نمي شود از نيزه چشم بردارم
چه قدر آرزويم هست جاي اين تاول
سر تو را به روي پاي خويش بگذارم
اگر به دست من آيد سر شكسته تو
به زخم هاي رخت چند بوسه مي كارم
ز بسكه ضربه به پهلوي من اصابت كرد
رمق نمانده به جانم ز درد بيزارم
به عضو عضو تنم باغ لاله روئيده
وَ بر كبودي رويم ستاره مي بارم
بلند مي شوم اما دوباره مي اُفتم
سه سال دارم و بايد عصا شود يارم
گمان كنم كه نمانده براي من چاره
جز اينكه رأس تو را دست نيزه بسپارم

شاعر : رضا باقریان

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:40
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( خوني كه با سه شعبه ز قلبت چكيده است ) * رضا باقریان

386
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( خوني كه با سه شعبه ز قلبت چكيده است ) خوني كه با سه شعبه ز قلبت چكيده است
يك قطره يادگار، روي بازوي من است
از بسكه چشم هاي ترم درد مي كند
حس ميكنم عمود روي ابروي من است
با يك لگد كه پهلوي من جا به جا نشد
اين ارث مادر است كه بر پهلوي من است
آن آتشي كه مادر ما را ز ما گرفت
خاكسترش هنوز روي گيسوي من است
دستي كه سرخ كرد رخ مادر تو را
با بغض مرتضي به روي مينوي من است
راحت بخواب سوره والفجر فاطمه
نيزه نشين سرت به روي زانوي من است

شاعر : رضا باقریان

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( هنوز دل زغم کربلا شرر دارد ) * یاسر رحمانی

1858
3

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( هنوز دل زغم کربلا شرر دارد ) هنوز دل زغم کربلا شرر دارد
ولی فلک غم دیگر به زیر سر دارد
به خود مگو که محرم تمام شد ایدل
چه غافلی که پس از این مه صفر دارد
مجوی روز خوش از این زمانه غدار
گمان مدار که دست از سر تو بردارد
چها گذشت به زینب در این صفر که هنوز
قلم زگفتن این قصه ها حذر دارد
گشوده تر نتوان گفت راز این مقتل
امان زشام که چشمان خیره سر دارد
هزار بار قلم عزم خویش جزم نمود
فقط نوشت سه نقطه عدو نظر دارد
اگر تو راست توان شنیدن روضه
به ساجدین نظری کن که او خبر دارد
تو گوش دل بگشا و شنو زجان،زینب-
چه شکوه ها که از آن بزم تشت زر دارد
دمی که زخم لب لعل شه دهان واکرد
نمانده بود که هستی شکاف بردارد
زمان گذشت و خزان در خرابه بار

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:13
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 وحید قاسمی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( قافله رفته بود و من بيهوش ) * وحید قاسمی

1773
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( قافله رفته بود و من بيهوش ) قافله رفته بود و من بيهوش
روي شن زارهاي تفتيده
ماه با هر ستاره اي مي گفت:
بي صدا باش! تازه خوابيده
**
قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدينه پيچيده
خواب ديدم پدر ز باغ فدك
سيب سرخي براي من چيده
**
قافله رفته بود و من بي جان
پشت يك بوته خار خشكيده
بر وجودم سياهي صحرا
بذر ترس و هراس پاشيده
**
قافله رفته بود و من تنها
مضطرب، ناتوان ز فريادي
ماه گفت:اي رقيه چيزي نيست
خواب بودي ز ناقه افتادي
**
قافله رفته بود و دلتنگي
قلب من را دوباره رنجانده
باد در گوش ماه ديدم گفت:
طفلكي باز هم كه جامانده
**
قافله رفته بود و تاول ها
مانعي در دويدنم بودند
خستگي،تشنگي،تب بالا
سد راه رسيدنم بودند
**
قافله رفته بود

  • دوشنبه
  • 11
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا رسولی

غزل مرثیه شهادت حضرت رقیه (س) -( با دست می گردم به دنبال سر تو ) * رضا رسولی

2451
10

غزل مرثیه شهادت حضرت رقیه (س) -( با دست می گردم به دنبال سر تو ) با دست می گردم به دنبال سر تو
سوئی دارد چشم ناز دختر تو
از بس که سیلی خورده ام از این و از آن
من گشته ام همتای زهرا مادر تو
دیگر توان راه رفتن هم ندارم
شاهد بود بر ماجرایم خواهر تو
با دیدن وضع تو ؛ درد از خاطرم رفت
ای سر بگو با دخترت کو پیکر تو ؟
از ضرب سنگ و خیزران ؛ افتادن از نی
بابا بهم خورده نما و منظر تو
از بس که جایت روی هر نیزه عوض شد
افتاده جای نیزه ها بر حنجر تو . . .

شاعر : رضا رسولی

  • سه شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:48
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 رضا رسولی

زمینه و شور زبانحال حضرت رقیه به همراه سبک -( چشام پرآبه اومده بابا نیمه شب کنج خرابه ) * رضا رسولی

2570
6

زمینه و شور زبانحال حضرت رقیه به همراه سبک -( چشام پرآبه اومده بابا نیمه شب کنج خرابه ) چشام پرآبه
اومده بابا نیمه شب کنج خرابه3

حال من زاره
دو تا چشام بابا دیگه سویی نداره
عدو کشیده از گوش من گوشواره
شده گوش های دخترت زخمی و پاره

چشام پرآبه
اومده بابا نیمه شب کنج خرابه3

دیگه بردیم
سرتو رو بر روی نیزه ها بدیدم
مثال زهرا مادرت بابا خمیدم
چه طعنه و زخم زبونها که شنیدم

چشام پرآبه
3اومده بابا نیمه شب کنج خرابه

قامتم داله
من درد و دل با تو کنم با اشک و ناله
بابا شدم در کودکی پیر سه ساله
زبس کتک خوردم شدم دلخون چو لاله

چشام پرآبه
3اومده بابا نیمه شب کنج خرابه

شاعر : رضا رسولی

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 17:04
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب
 رضا رسولی

دانلود زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( به سوز و نوایم - رسیده بابایم - نشسته روی دامن من ) * رضا رسولی

1834
4

دانلود زمینه شهادت حضرت رقیه (س) -( به سوز و نوایم - رسیده بابایم - نشسته روی دامن من ) به سوز و نوایم - رسیده بابایم - نشسته روی دامن من
سر زده بر دختر - بابا تنها با سر - نداره اون نه پیکر و تن
لبات زده خشکی خون - به دست ندارم خیزرون
بازم برام قرآن بخون - بابا
بیا بگو بر دخترت - کجاست باباجون پیکرت
چرا شکسته شد سرت - بابا
گل محزونم - مثل بارونم - برات می خونم
حسین بابایی
ز بسکه من خوردم - کتک من پژمردم - چشم من دیگه تار می بینه
پیرهنم خاکی شد - صورتم حاکی شد - شدم مثل یاس مدینه
بابا به فدای سرت - ببین سه ساله دخترت
شده شبیه مادرت - بابا
تنم شده نیلوفری - تو که بریده حنجری
بگو منو کی می بری - بابا
گل محزونم - مثل بارونم - برات می خونم
حسین بابایی

شاعر : رضا رسولی

دانلود سبک

  • سه شنبه
  • 12
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 17:14
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( این مردمان به شهرت من خنده می کنند ) * سید محسن حبیب الله پور

2104
5

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( این مردمان به شهرت من خنده می کنند ) این مردمان به شهرت من خنده می کنند
هـر دم به ایـن نجابـت من خنده می کنند
جـایـم بـه روی دوش عمـو بــود یک زمـان
حــالا بـه ایــن اقـامـت من خنده می کنند
از بس که مشت زد به سرم مرد بی حیـا
ایـنــان بـه جــان تمّـت من خنده می کنند
بابا شنـیـده ای کـه زبـانـم گـرفـتـه است
اینجـا همـه بـه لکنـت من خنده می کنند
از تــرس زجــر لکنـت مـن بیـشـتـر شـده
اینجـا به شکل صحبت من خنده می کنند
خیــره بـه سـوی مـن کـه ادا در بیـاورنـــد
ترسیده ام به وحشت من خنده می کنند
طفـلـم ولـی خمیـده کنـم طی مسیــر را
این هـا به قـد و قامـت من خنده می کنند
یک دست مـن به وقت قنـوتم بلنــد شـد
مــردم بـه ایـن عـبـادت من خن

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:38
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( به راه خویش نمی شد ادامه داد پدر ) * رضا باقریان

1865
2

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( به راه خویش نمی شد ادامه داد پدر ) به راه خویش نمی شد ادامه داد پدر
به ضربه ای به رخم، انحراف می خوردم
هرآنچه بر سر زهرا رسید ارثم شد
میان این همه، سیلی اضاف می خوردم
همینکه نام تو را عاشقانه می بردم
خدا گواست کتک را گَزاف می خوردم
شبیه فاطمه بودم که صورتم این شد
وگرنه فاطمه بودم غلاف می خوردم
میان کوفه تو را پادشاه خود خواندم
لگد به خاطر این اعتراف می خوردم
*****
قديم مهرية مادرت سراب نبود
دل رقيه ات از داغ تو كباب نبود
درست مثل هميشه چه هيبتي داري
ولي گذشته سرت اينچنين خضاب نبود
به جان عمة مظلومه سهم من بابا
ميان شهر ستم رشتة طناب نبود
ميان كوفه و شام و خرابه و صحرا
براي من به جز از ماتم و عذاب نبود
و جاي دختر شيرين زبانت اي

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( جان را به آسمان نگاهت سپرده ام ) * حسن لطفی

1688
1

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( جان را به آسمان نگاهت سپرده ام ) جان را به آسمان نگاهت سپرده ام
امشب که دست در شب گیسوت برده ام
کمتر ز نقشهای کبود تنم نبود
این زخمها که بر لب و رویت شمرده ام
آهسته شِکوه می کنم و دور از همه
امروز هم گذشت و غذایی نخورده ام
از چشمهای حلقه ی زنجیر جاری است
خونی که می چکد ز وجود فشرده ام
از ضرب دست زجر تنم درد می کند
آنقدر زد مرا که گمان کرد مرده ام
از خارهای سرخ بیابان امان برید
این پای پر آبله زخم خورده ام

شاعر : حسن لطفی

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( از سفر آمدی و روشن شد ) * حسن لطفی

2279
5

شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( از سفر آمدی و روشن شد ) از سفر آمدی و روشن شد
چشمهایی که تارتر شده اند
از سفر آمدی به جمعي که
همگی دست بر کمر شده اند
زخمهای تو را شمردم که
یک به یک نذر بوسه ای دارم
چقدر زخم در بدن داری
چقدر بوسه من بدهکارم
بعد از این است بادها ندهم
گیسوان تو را که شانه کنند
من نمردم که سنگها هر بار
زخم پیشانی ات نشانه کنند
دختری که مقابلم انداخت
باز هم نان پاره خود را
به خدا روی گوش او دیدم
هر دوتا گوشواره خود را
گیسوانی که داشتم روزی
کربلا تا به شام کمکم سوخت
خواستم تا که شعله بردارم
نوک انگشتهای من هم سوخت
لکنتم بیشتر شده خوب است
لکنت دخترانه شیرین است
لهجه ام را ببین عوض کرده
چقدر دست زجر سنگین است
تا به سختی ز عمه پرسیدم
که تو

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( سنگيني زنجير اذيت ميكند من را ) * سید پوریا هاشمی

3448
4

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( سنگيني زنجير اذيت ميكند من را ) سنگيني زنجير اذيت ميكند من را
اين تن ندارد طاقت فولاد و آهن را
خاصيت زنجيرهاي شاميان اينست
با حلقه هايش ميكند كج شكل گردن را
زخمي كه سر وا كرد خونريزيش بسيار است
با قطره هايش ميكند گلدار دامن را
حكاكي انگشتر تو ميدهد تفسير
بر صورت زهرايي من مشت خوردن را
تاول بجان بند بند پيكرم افتاد
چادر كه گُر ميگيرد آتش ميزند تن را
عمه بياد مادرش ديروز يادم داد
با كهنه معجر زخم روي سينه بستن را
ليلاي روي نيزه مجنون وار ميگردم
پاي برهنه با سرت هر كوي و برزن را

شاعر : سید پوریا هاشمی

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( عدو خودسرانه مرا می‌زند ) * رضا باقریان

1816
2

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( عدو خودسرانه مرا می‌زند ) عدو خودسرانه مرا می‌زند
ببین از کجا تا کجا می‌زند
مرا با تمامیِّ نیروی خود
به یاد تو و مرتضی می‌زند
به جای نوازش یتیم تو را
جدا از دو چشم شما می‌زند
نگفتا کسی که یتیم است این
چرا یک نَفس، یک صدا می‌زند
فقط عمه می‌گفت: نامحرمان
بگیرید او را چرا می‌زند
تو از روی نیزه نظاره مکن
که او پهلویم را به پا می‌زند
بیا گوشه‌ی این خرابه ببین
که او بعد من، عمه را می‌زند
پدر، از روی نیزه چشمت بگیر
عدو خودسرانه مرا می‌زند

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:24
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( از بسکه پشتِ ناقه‌ی عریان دویده بود ) * رضا باقریان

1729
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( از بسکه پشتِ ناقه‌ی عریان دویده بود ) از بسکه پشتِ ناقه‌ی عریان دویده بود
رنگ رخِ لطیف و کبودش پریده بود
از بسکه گریه کرد، صدایش گرفته و...
مانند مادرش قد او هم خمیده بود
دشمن نه اینکه صورت او را کبود کرد
حتّی تمام گیسوی او را کشیده بود
اینکه تمام موی سر او سفید شد
حتماً صدای دادِ کسی را شنیده بود
در راهِ عشق بازیِ با رأسِ روی نیْ
سیلی و تازیانه به جانش خریده بود
دیگر توان نداشت، سرش درد می‌گرفت
انگار از تمامیِ عالم بریده بود
اصلاً تمام پیکر او زخم دیده است
جانِ نمانده‌اش به لبانش رسیده بود
هر تازیانه روی تنِ همچو یاسِ او
تصویرِ باغِ سرخ و کبودی کشیده بود
در شام، هرکه داشت پدر طعنه میزَدش
طعم یتیم بودن از آنجا چشیده بود
وقتی‌که دی

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( گفتم ای مرد در این وادیه من تنهایم ) * رضا باقریان

1778
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( گفتم ای مرد در این وادیه من تنهایم ) گفتم ای مرد در این وادیه من تنهایم
بزنی یا نزنی منکه خودم می‌آیم
تو عرب هستی و من دخترکِ نوپایی
صورتم را که زدی، ضربه مزن برپایم
مزن اینقدر پیاپِی بـه تنِ مجروحم
رحم کن بر منِ افسرده، نمانده نایم
اندکی صبر نما بعد بِکش مویم را
صبر کن تا رود از دیده‌ی من بابایم
برو ای مرد در این وادیه مهمان دارم
میزبانِ کمرِ خم شده‌ي زهرایم
چه قَدَر سنگ‌دلی، لعنت حق باد به تو
دست بردار، در این وادیه من تنهایم

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دلی سرگشته و دیوانه دارم ) * رضا باقریان

1870
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دلی  سرگشته و دیوانه دارم ) دلی سرگشته و دیوانه دارم
هوای گریه در میخانه دارم
نه اینکه حالِ گریه دارم امشب
وَ بغض نعره‌ای مستانه دارم
هوای روضه درکرببلا، نه
هوای روضه در ویرانه دارم
من امشب تا سحر بیدار هستم
عزای دختری دردانه دارم
عزادار رقیه هستم امشب
میان سینه‌ام، غم‌خانه دارم
میان لاله‌ها، در سینه داغِ
گُل یاس و گل ریحانه دارم
بـه یاد پای پُر از تاوَل او
دلی سرگشته و دیوانه دارم

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 رضا باقریان

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( نبودی ببینی دلم زار شد ) * رضا باقریان

1874
3

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( نبودی ببینی دلم زار شد ) نبودی ببینی دلم زار شد
به دست کسی چشم من تار شد
نبودی ببینی چگونه پدر
خرابه به فرق من آوار شد
برای من عمه ز بس گریه کرد
نبودی ببینی که بیمار شد
بیا و مرا از خرابه ببر
خرابه هم از گریه بیزار شد
ز درد سر و درد بازو پدر
دوباره یتیم تو بیدار شد
همینکه من از اهل‌بیت ‌توأم
برای همه باز انکار شد
من هر روز با روزه سر می‌کنم
وَ گریه برای من افطار شد
کجا بودی ای نور چشمان من
نبودی ببینی دلم زار شد

شاعر : رضا باقریان

  • چهارشنبه
  • 13
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 16:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( باور نداشتم که بيايي برابرم ) * حسن لطفی

3050
7

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( باور نداشتم که بيايي برابرم ) باور نداشتم که بيايي برابرم
امشب تويي برابرمن نيست باورم
هرچند بال پرزدنم را شکسته اند
اما براي باتو پريدن کبوترم
دستي نمانده حلقه کنم دور گردنت
مويي نمانده تا بکشي شانه بر سرم
از شعله هاي بام فقط پلک تو نسوخت
آتش گرفت دامن و سوخت معجرم
حتي براي ناله زدن هم امان نداد
دستي که خورد بر رخم و کرد پرپرم
امشب رسيده اي به تماشاي مادرت
امشب رسيده اي به نفس هاي آخرم

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:28
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسین رحمانی

دانلود سبک زمینه رقیه سادات -( بابا، تو میدونی درد و دلامو*بابا، میدونی غم تو صدامو* بابا، کبودی دست و پاهامو بابا ) * حسین رحمانی

2926
7

دانلود سبک زمینه رقیه سادات -(       بابا، تو میدونی درد و دلامو*بابا، میدونی غم تو صدامو* بابا، کبودی دست و پاهامو    بابا ) بابا، تو میدونی درد و دلامو*بابا، میدونی غم تو صدامو* بابا، کبودی دست و پاهامو بابا
دختر شامی، منو به باباش نشون میداد، می خندید
تانیزه دارت، سرتو رو نی تکون میداد، می خندید
اونا خندیدن-ماگریه کردیم* اونا رقصیدن -ماگریه کردیم* ولی به اونا التماس نکردیم
پیش چشماشون-ماگریه کردیم* زیر مشتاشون-ماگریه کردیم* ولی به اونا التماس نکردیم
بابا بابا-حسین
بابا، خوش اومدی تاب و توونم* بابا، دیگه نذار اینجابمونم*بابا، رمقی نمونده به جونم بابا
زخم رو گونم، وقتی که اشکام میریزه باز، می سوزه
این زخم تازه، اثرمهمون نوازیه، دیروزه
اونا سنگ زدن - ماگریه کردیم* مارو چنگ زدن- ماگریه کردیم* ولی به اونا التماس نکردیم

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 05:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( تو دختر حسینی و یتیم خطابت می‌کنن ) * سید مهدی حسینی

2118
4

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( تو دختر حسینی و یتیم خطابت می‌کنن ) تو دختر حسینی و یتیم خطابت می‌کنن
همه کس عالمی و غریب حسابت می‌کنن
واسه یتیمی‌ت ظاهراً اشک حسابی می‌ریزن
ولی شبیه قولاشون نقش برآبت می‌کنن
سراغ بابا رو نگیر، وگرنه مثل مدینه
با ضرب تازیانه شون میان جوابت می‌کنن
گریه نکن تو شهر شام به پیش چشم غافلا
نمک رو زخمت می‌ریزن کنیز خطابت می‌کنن
سراغ بابا رو نگیر از شامیای نانجیب
تو آغوش سر بابا، برده و خوابت می‌کنن

شاعر : سید مهدی حسینی

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( زبري صورت من و دستان عمّه ام ) * حسن لطفی

1727
3

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( زبري صورت من و دستان عمّه ام  ) زبري صورت من و دستان عمّه ام
تقصيرِ كوچه هاي يهوديِ شام بود
شكرِ خدا هواي مرا داشت خواهرت
در چشم ها عجيب نگاهِ حرام بود
پايي كه زخم تاول آن هم نيامده
وقتي به دادِ آن نرسي سرخ مي شود
از ضربِ دستها چه به روزش رسيده است
آن چهره اي كه با نفسي سرخ مي شود
آنقدر پير كرده مرا نيزه دارِ تو
هر كس كه ديد طفلِ تو را اشتباه كرد
عمه به معجرم دوگره زد ولي ببين
روي مرا كشيدنِ معجر سياه كرد
حرف گرسنگي نزدم باز هم زدند
اين سنگها عزيز تو را سير كرده است
ته مانده ها ي گيسوي نازم تمام شد
در بينِ مُشتِ پيرزني گيركرده است

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:33
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند ) *

2391
4

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند ) تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند
هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند
دست در دست پدر دختر همسایه رسید
ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند
دخترک زیر پر چادر عمه می رفت
آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند
سنگی از بین دو نی رد شد و بر رویش خورد
پس از آن ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند
پنجه ی پیر زنی گیسوی او را وا کرد
شاخه ی سوخته ای نخل پرش را سوزاند
دست در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید
هیزم شعله ور افتاد و سرش را سوزاند
این چه شهری است که لبخند مسلمانانش
جگر دخترک رهگذرش را سوزاند
این چه شهری است که بازار یهودي یانش
گیسوی بافته ی تا کمرش را سوزاند
زجر وقتی که سر حلقه ی زنجیر کشید
بند آمد نفسش باز تنش تیر کشید

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 حسن لطفی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند ) * حسن لطفی

2031
3

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند ) تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند
هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند
دست در دست پدر دختر همسایه رسید
ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند
دخترک زیر پر چادر عمه می رفت
آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند
سنگی از بین دو نی رد شد و بر رویش خورد
پس از آن ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند
پنجه ی پیر زنی گیسوی او را وا کرد
شاخه ی سوخته ای نخل پرش را سوزاند
دست در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید
هیزم شعله ور افتاد و سرش را سوزاند
این چه شهری است که لبخند مسلمانانش
جگر دخترک رهگذرش را سوزاند
این چه شهری است که بازار یهودي یانش
گیسوی بافته ی تا کمرش را سوزاند
زجر وقتی که سر حلقه ی زنجیر کشید
بند آمد نفسش باز تنش تیر کشید

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( چقدر حرف که بی ربط آمده، تا... با... ) * رضا دین پرور

1776
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( چقدر حرف که بی ربط آمده، تا... با... ) چقدر حرف که بی ربط آمده، تا... با...
برای آنکه شـود حـرف من مهیـا با...
دو چشم من به گمانم که آشنا هستید
یکی دو بار به نی دیده ام شما را با...
دلم قرار گذاشتم که تنگ تو نشود
ولی گرفته دل دختر تو حالا با...
بهانه بود و َ یا نه ، هنوز مبهوتم
ببین که شد قد من زیر ضربه ها تا، با...
میان دفتر صدبرگ پاره قلبم
یکی دو جمله برای تو ساختم با، با.
نگاهها چقدر مُهر نیلی ام زده اند
زبس که بیست گرفتم ز درس انشاء با...
توأم تویی که به نی نور می دهی هردم
تویی که جلوه گری در خرابه مهتابا.
معادلات زمانه چقدر مجهولند
سفر برای چه رفتی؟ شده معما با...
تمام قدرت خود را که... نه، نشد که نشد
نشد حریر گره خورده سرم وا

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( کبوتر هستم اما پر ندارد ) *

2923
4

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( کبوتر هستم اما پر ندارد ) کبوتر هستم اما پر ندارد
ز پر جز مشت خاکستر ندارم
اگرچه روی سر معجر ندارم
ولی هرگز مگو دختر ندارم
که من هستم هنوز ای نور دیده
اگرچه مثل پر رنگم پریده
الا ای ماه ای مه ای ستاره
به روی نیزه هستی یا مناره
سرت را می کنم از سنگ اجاره
که تو راحت اذان گویی دوباره
به روی نیزه ها قاری من باش
پدر فکر نگهداری من باش
تو را صید دو صد شمشیر کردند
مرا بین غل و زنجیر کردند
تو را با سم مرکب زیر کردند
مرا با غصه تو پیر کردند
اگرچه در بیابان می دویدم
صدای استخوانت را شنیدم
خزان شد در مسیرت نوبهارم
عدو می کرد در صحرا شکارم
و تا می دید پای ره ندارم
چنان می زد که خون بالا بیارم
ز هر دستی که آمد ضربه خورد
تعجب میکنم

  • پنج شنبه
  • 14
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:12
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد