شهادت حضرت رقیه

مرتب سازی براساس
 حسن کردی

مصائب حضرت رقیه (س) -( خوب شد امدی و فهمیدم ) * حسن کردی

4505
4

مصائب حضرت رقیه (س) -( خوب شد امدی و فهمیدم  ) آه بابا
خوب شد امدی و فهمیدم

سرِ در خون خضاب یعنی چه

خیزران را که خوب حس کردم

آه بابا شراب یعنی چه؟

خواهرم بعد مجلس ان روز

گوشه ای بهت کرده می لرزد

من نفهمیده ام چرا اینقدر

او از اسم کنیز می ترسد

قاریِ نیزه ها ،مسافر من

زیر چشمت ردِ کبودی چیست؟

راستی ای سلاله ی حیدر

قصه ی خیبر و یهودی چیست؟

یادگاریِ ان شبِ صحرا

استخوان درد و این کبودی هاست

ولی این زخم تاول دستم

اثر کوچه ی یهودی هاست

حرکت دست هام علتش این است

تار گردیده چشم کم سویم

گیسوی من که خوب یادت هست

نیست حالا ولی نمی گویم...

ازدحام و شلوغیِ بازار

ملآ عام و رقص و خوشحالی

دور تا دورم از غریبه پر

حیف جای عمویمان خالی

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:20
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم
 سید پوریا هاشمی

مدح و مصائب حضرت رقیه (س) -( آفتاب شرفم مظهر توحیدم من ) * سید پوریا هاشمی

5379
2

مدح و مصائب حضرت رقیه (س) -( آفتاب شرفم مظهر توحیدم من  ) نوه ی فاطمه ام
آفتاب شرفم مظهر توحیدم من

با همین‌سن کمم مرجع تقلیدم من

بخدا لحظه ای از کفر نترسیدم من

لحظه های جا نزدم هرچه بلا دیدم من

در ره عشق چه بی ترسم‌ و بی واهمه ام

آیت الله جلیله نوه ی فاطمه ام

گریه ام‌حکمت‌ محض است که گشته سپرم

خم شده قامت لشگر به مصاف جگرم

مثل عمه چه قشنگ است بلا در نظرم

نکند فکر کنی بی کسم و در به درم

من کس و کار حسینم!به لبم این سخن‌ است

سرو سامان همه از سروسامان‌ من‌ است

هرچه را غیر حسین بن علی خط زده ام

رگ‌ هر مفسده را با رگ‌ غیرت زده ام

روی لبهای ستم چوب صلابت زده ام

به رخ زجر لعین سیلی عفت زده ام

حال که چشم تو از وصف مقامات تر است

روضه ام‌ را ز

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه (س) -( از تمنای مرگ لبریزم ) * علی آمره

1102
1

شهادت حضرت رقیه (س) -( از تمنای مرگ لبریزم   ) اسیر پاییزم
از تمنای مرگ لبریزم

نو بهاری اسیر پاییزم

آمدی و به احترام سرت

نشد از جای خویش برخیزم

در مدینه چه خوب فهمیدم

روی دوشت عزیز یعنی چه

حال اما سوال من این است

ای پدر جان کنیز یعنی چه؟

با تمامی سن و سال کمم

درد عشقی کشیده ام که مپرس

آنقدر روی خارها پی تو

پا برهنه دویده ام که مپرس

از ازل تو نصیب من بودی

عشق تو سهم این و آن که نبود

پای بوسیدن لبت لب من

کمتر از چوب خیزران که نبود

مثل زهرا نشستم و تا صبح

چه دعا ها به حالشان کردم

تو هم از دستشان گلایه نکن

من که بابا حلالشان کردم

زن غساله را خبر نکنید

من که غسلی به تن نمی خواهم

بعد از آن پیکری که عریان شد

دیگر اصلا کفن ن

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:26
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

مصائب حضرت رقیه (س) -( حرف دارم گلایه لازم نیست ) * علیرضا لک

1832
2

مصائب حضرت رقیه (س) -( حرف دارم گلایه لازم نیست  ) بین خورجین سر تو
حرف دارم گلایه لازم نیست

تو ببین... آیه آیه لازم نیست

فقط اینجاکه سایه لازم نیست

با محبت بگو کجا بودی؟

وسط ماجرا چرا رفتی

بی هوا بی صدا چرا رفتی

بر روی نیزه ها چرا رفتی

بعد از آن بین شعله ها بودی ؟

بین خورجین سر تو را بردند

چادر خواهر ترا بردند

با لگد دختر ترا بردند

کوفه بودی ؟نه کربلا بودی

دیده ای بی پناهمان کردند؟

آمدند و سیاهمان کردند

جور دیگر نگاهمان کردند

تو نپرسی زمن ، کجا بودی؟

عمه را با طناب آوردند

بی حساب و کتاب آوردند

بین بزم شراب آوردند

پای آن چوب بی حیا بودی

نحوه صحبتم عوض نشده؟

حالت صورتم عوض نشده؟

آن قد و قامتم عوض نشده؟

می شناسی ؟ تو آشنا

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:31
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه (س) -( پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته ) * ناصر دودانگه

2620
6

شهادت حضرت رقیه (س) -( پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته  ) کار عشق است
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته

کار عشق است که با آبله ی پا رفته

در دل آتش کوچه، پی مولا رفته

چقدر غربت این بچه به زهرا رفته

هرکه می دید قدش را ،به لبش زمزمه بود

می شود سن کمی داشت، ولی فاطمه بود

به سرش، شوق وصال پدرش را دارد

بوسه هم از لب او ، دردسرش را دارد

او خدا، دست دعا،چشم ترش را دارد

اشک او اشک یتیم است، اثرش را دارد

سر شب در دل او نور امید آمد و گفت

ماه را دید به تاریکی شب زل زد و گفت:

شب تاریک خرابه ! سحرم می آید

عمه جان، چشم تو روشن، پدرم می آید

دخترش هستم از او باخبرم می آید

اشک شوق است به چشمان ترش می آید

تا که او هست محال است مرا غم ببرد

تازه او گ

  • چهارشنبه
  • 3
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 05:34
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( راس خونین را میان پر گرفت ) * داریوش جعفری

913

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( راس خونین را میان پر گرفت  ) چون خرابه مرکز پرواز شد

بال بلبل رو به بابا باز شد

راس خونین را میان پر گرفت

گریه کرد درد و دل از سر گرفت

خاک را از روی مجنون پاک کرد

از لب و دندان او خون پاک کرد

گفت ای بابای خوب و مهربان

ای پریشان طره ای خونین دهان

ناتوانم تا که بردارم سرت

دیده ات وا کن به روی دخترت

نیست طاقت دست غم بر سر زنم

یاری ام کن بوسه بر حنجر زنم

دیده وا کن حال زارم را ببین

زردیِ رنگ عذارم را ببین

کربلا تا شام محنت دیده ام

نیزه و رنج اسارت دیده ام

این چهل منزل تمامی درد بود

دخترت با لشکری نامرد بود

سیلی و خار مغیلان بود و من

سنگ بود و صوت قرآن بود و من

بی تو با رنج و بلا ماندم پدر

بعد تو در کربلا

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:16
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است ) * سید پوریا هاشمی

1280

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است  ) باورش سخت است

گریه کردم گریه دارم مثل رود جاریم

یک نفر هم نیست اینجا تا دهد دلداریم

تا توقف میکنم از پشت با پا میزنند

بعد تو محکوم بر این رفتن اجباریم

گاه چوب نیزه از شلاق دردش بدتر است

آنقدر زد به تنم لبریز زخم کاریم

از سرم تا به کف پایم تماما سوخته

هرکس آمد پیش من خندید بر بیماریم

من همان یک بار خوابیدم برایم کافی است

از نگاه زجر میترسم پر از بیداریم

نیست واضح صحبتم دندان ندارم عفو کن

مشت محکم خورده ام در وقت گریه زاریم

باورش سخت است میخواهند تحقیرم کنند

باورش سخت است بین عده ای بازاریم

دختران بابای خود را هی نشانم میدهند

جان بابا نیمه جان از این یتیم آزاریم

یک طبق آمد غذا آ

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:18
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( چنان از آتش چشمان شمر سوخته ام ) * احمد شاکری

981

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( چنان از آتش چشمان شمر سوخته ام  ) یا بنت الحسین
من از شکستن یک ظرف آب می ترسم

و از گرفتن حتی گلاب می ترسم

چنان از آتش چشمان شمر سوخته ام

که از نشستن در آفتاب می ترسم

من از تنور و از بوی دود بیزارم

و از کشیدن بند طناب می ترسم

من از نگاه حقیرانه ای که حرمله داشت

و خنده هاش به اشک رباب می ترسم

کنیز کیست چه کاره ست، نه نگو بابا

جواب من مده از این جواب می ترسم

کنار آمده ام با نگاه زجر ولی

زخنده هاش به بزم شراب می ترسم

چنان پریده ام از خواب با لگدهایش

که از سکوت و از وقت خواب می ترسم

شاعر : احمد شاکری

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:20
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( گر چه کدر کرده است دستی روی ماهم را ) * حسین واعظی

764

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( گر چه کدر کرده است دستی روی ماهم را  ) روزی صنوبر بودم
روزی صنوبر بودم حالا دگر بیدم

رعشه گرفته دست هایم بس که لرزیدم

گر چه کدر کرده است دستی روی ماهم را

اما به شب های خرابه باز تابیدم

دل داشتم من هم‌ چرا آنگونه رفتی تو

با خود نگفتی دختر خود را نبوسیدم؟!

کار من از گریه گذشته وضعیت این است...

خندید یک دختر به من،، من نیز خندیدم

مردم ولی هرگز به روی خود نیاوردم

از تو چه پنهان من سرت را زیر پا دیدم

عمه خدا خیرش دهد خیلی مراقب بود.

عمه حواسش بود آن روزی که ترسیدم ..

حتی غلامان می شناسندم به چهره ،،،آه

در کوچه برده فروشان بس که چرخیدم

مانند هم روز و شبم تار است این مدت

با گریه از جا پاشدم با درد خوابیدم

شاعر : حسین واعظی

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:22
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محسن صرامی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( با لگد زد شمر ملعون دخترت را بارها ) * محسن صرامی

1188

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( با لگد زد شمر ملعون دخترت را بارها  ) بر فراز نيزه ها ديدم
بر فراز نیزه ها دیدم سرت را بارها

دیده ام در پای نیزه مادرت را بارها

زد سنان بر پهلوی اطفال تو هی با سنان

او در آورده است اشک کوثرت را بارها

پیش از این بالاتر از گل دخترت نشنیده بود

با لگد زد شمر ملعون دخترت را بارها

من بدم می آید از بَجدَل،بمیرد کاش زود

دیده ام در دست او انگشترت را بارها

عمه جانم ایستاده پای من تا پای جان

جای من این حرمله زد خواهرت را بارها

حق ندارد که بگوید هیچ کس، بس کن رباب

از زمین برداشت راس اصغرت را بارها

از عمو شرمنده بودم پس پدر زیر کتک

من صدا کردم علی اکبرت را بارها

پس غنیمت می شمارم اینکه مهمانم شدی

بوسه باران میکنم پس حنجرت را بار

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:23
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر ) * مرضیه نعیم امینی

1202
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر  ) بابای مهربان رقیه
بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی

بابای مهربان رقیه خوش آمدی

این زخم های روی لب از چیست ای پدر؟

جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر

قاری شده سرت به سر نیزه بارها

از ناقه سمت نیزه کشاندی نگاه را

رأست ز نیزه تا که رها شد، رها شدم

رفتم بگیرمت، هدف سنگها شدم

عیبی ندارد اینکه سر من شکسته شد

وقتی به روی نی سر شش ماهه بسته شد

آن نیزه دارِ رأس تو من را عذاب داد

با کعب نی به یا ابتایم جواب داد

آن قاتلی که روی تو خنجر کشیده است

از بس مرا زده ست امانم بریده است

طوری زده به درد کمر مبتلا شدم

خیلی شبیه حضرت خیرالنسا شدم

تا عمه دید دست به پهلو و مضطرم

آهسته گفت زیر لبش “وای م

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:25
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 سید پوریا هاشمی

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف ) * سید پوریا هاشمی

4727
3

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف  ) از یتیمی خسته ام
من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام

از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام

دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود

زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام

دست سنگین یک طرف انگشترش هم یک طرف

از تمام خواهرانم مشت بدتر خورده ام

صحبت از مسمار اینجا نیست اما چکمه هست

با همین پهلو چنان زهرای بر در خورده ام!

زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر

بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده ام

حرفهای عمه خیلی سخت بر من میرسد

گوش من سنگین شده از بس مکرر خورده ام

هرطرف خم شد سرم سیلی سراغم را گرفت

گاه ازینور خورده ام گاهی ازآنور خورده ام

ساربان لج کرد با من هی مرا میزد زمین

گردنم آسیب دیده بس که ب

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:27
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( فقط اینجاکه سایه لازم نیست ) * علیرضا لک

942

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( فقط اینجاکه سایه لازم نیست  ) بین خورجین سر تو
حرف دارم گلایه لازم نیست

تو ببین... آیه آیه لازم نیست

فقط اینجاکه سایه لازم نیست

با محبت بگو کجا بودی؟

وسط ماجرا چرا رفتی

بی هوا بی صدا چرا رفتی

بر روی نیزه ها چرا رفتی

بعد از آن بین شعله ها بودی ؟

بین خورجین سر تو را بردند

چادر خواهر ترا بردند

با لگد دختر ترا بردند

کوفه بودی ؟نه کربلا بودی

دیده ای بی پناهمان کردند؟

آمدند و سیاهمان کردند

جور دیگر نگاهمان کردند

تو نپرسی زمن ، کجا بودی؟

عمه را با طناب آوردند

بی حساب و کتاب آوردند

بین بزم شراب آوردند

پای آن چوب بی حیا بودی

نحوه صحبتم عوض نشده؟

حالت صورتم عوض نشده؟

آن قد و قامتم عوض نشده؟

می شناسی ؟ تو آشنا

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:28
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( کار عشق است که با آبله ی پا رفته ) * ناصر دودانگه

2411
1

شعر شهادت حضرت رقیه(س) -( کار عشق است که با آبله ی پا رفته  ) کار عشق است
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته

کار عشق است که با آبله ی پا رفته

در دل آتش کوچه، پی مولا رفته

چقدر غربت این بچه به زهرا رفته

هرکه می دید قدش را ،به لبش زمزمه بود

می شود سن کمی داشت، ولی فاطمه بود

به سرش، شوق وصال پدرش را دارد

بوسه هم از لب او ، دردسرش را دارد

او خدا، دست دعا،چشم ترش را دارد

اشک او اشک یتیم است، اثرش را دارد

سر شب در دل او نور امید آمد و گفت

ماه را دید به تاریکی شب زل زد و گفت:

شب تاریک خرابه ! سحرم می آید

عمه جان، چشم تو روشن، پدرم می آید

دخترش هستم از او باخبرم می آید

اشک شوق است به چشمان ترش می آید

تا که او هست محال است مرا غم ببرد

تازه او گ

  • پنج شنبه
  • 4
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:29
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

حضرت رقیه(س) -( کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست ) * قاسم نعمتی

1112

حضرت رقیه(س) -( کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست ) شام غمهاى من غمزده را اخر نيست
لاله اى همچو تن خونى من پرپر نيست

گوشه پلک گشا صورت من خوب ببين
شک نکن دختر تو پير شده مادر نيست

يا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا
يا به والله قسم دختر تو دختر نيست

کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست
ديگر اين ظرف ترک خورده چونان ساغر نيست

انکه شمشير کش است دست زخمى دارد
ضربه سيلى اش از ضرب لگد کمتر نيست

گيسوانم همه خيرات سر تو دادم
پنجه اى نيست که پيچيده به موى سر نيست

ان يهودى که ز خيبر به دلش بغضى بود
گفت اين قافله که هست اگر حيدر نيست

کاش همراه سرت رأس عمو مى امد
تا نشانش بدهم بر سر من معجر نيست

چوبه محمل خونى شده شاهد باشد
دلى همچون دل زينب به حرم مضطر ني

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 14:43
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

شهادت حضرت رقیه(س) -( کل خرابه گشت محواین سه ساله ) *

853
1

شهادت حضرت رقیه(س) -( کل خرابه گشت محواین سه ساله  ) دیشب سه ساله دختری درکنج ویران
میسوخت ازهجرپدرچون شمع سوزان

ازغم دلش تنگ امدویادپدرکرد
دامان پاکش رابه اشک دیده ترکرد

امدکنارعمه وسردادناله
کل خرابه گشت محواین سه ساله

گفتاکه ای عمه دگر صبرم سرامد
بیتاب وغمگینم چرابابا نیامد

ای عمه دیگرخسته اززخم زبانم
امشب دگر عازم سوی باغ جنانم

من دخت زهرا وپس ازعمری عزیزی
خواهد عدو تاکه برد ماراکنیزی

تاناله این طفل راعدوان شنیدند
باطشت زرنازیتیمی راخریدند

تادیدراس خونی بابا رقیه
بگرفت در دامان سربابا رقیه

گفتاکجابودی الا ای نورعینم
ای مهربان غمخوارمن باباحسینم

باباصفادادی براین ویرانه امشب
توشمعی ومن همچنان پروانه امشب

ای مهربان بابا سه ساله دختر

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 14:50
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

زمزمه شهادت حضرت رقیه(س) -( می سوختم‌ از عمق وجود ) *

806

زمزمه شهادت  حضرت رقیه(س) -( می سوختم‌ از عمق وجود    ) بند اول

از بالای نیزه دیدی
می سوختم‌ از عمق وجود
شبی که تو بیابونا
امانتیت گم‌شده بود

جا مونده بود از قافله
تو تاریکیِ نیمه شب
افتاده بود از رو شتر
با گریه می‌گفت زیر لب

عمه نگا کن‌
زخم سرم ‌واشد
صورت و پهلوم
شبیه زهرا شد

بند دوم

وقتی دلم خون شد که تو
سرت به روی نی میرفت
جلوی چشم دخترت
میون بزم می میرفت

با چوب میزد به صورتت
میون اون تشت طلا
رقیه هم گریه می‌کرد
میون اون شلوغیا

دخترت و کُشت
سرِ بی سامونت
بوسه می زد چوب
به لب و دندونت

بند سوم

کی تاحالا دیده کسی
بچه رو سیلی بزنه ؟
به روی گُلبرگای یاس
یه رنگ نیلی بزنه

کی دیده یه سه ساله رو
توی خرابه بیارن
جای عروسک ، بغلش
سرِ بُریده بذارن

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 15:49
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( ز سنگ کوفی و شامی که می بارید از هر سو ) * مهدی مقیمی

3327
2

حضرت رقیه(س)شهادت -( ز سنگ کوفی و شامی که می بارید از هر سو ) تویی زخمی ترین سر در میانِ این همه سرها
امان از سنگها و چوبها و تیغ و خنجرها

ز سنگ کوفی و شامی که می بارید از هر سو
شکسته از شما سرها ، زِ زنهای حرم پرها

به دخترهای شامی گفته بودم من پدر دارم
عزیزم حیف شد شب آمدی خوابند دخترها

تنور خانۀ خولی چه کرده با سرت بابا
که رفت از یاد من دیگر جراحتهای پیکرها

چه می شد گر که من را هم سفر می بردی ای بابا
به همراه عزیزان و عموها و برادرها

خودت از عمه های من تشکر کن که در هر جا
برای جسمِ دخترها سپر بودند خواهرها

من و زجر و من و سیلی من و رخسارهء نیلی
بده حق خسته ام دیگر ز تکرارِ مکررها

پدر در ماجرای آتش و خیمه خدا داند
که دلها سوخته بدتر زِ چادرها و م

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:10
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( خیمه آتش زدن آنقدر که تکبیر نداشت ) * رامین برومند

1414

حضرت رقیه(س)شهادت -( خیمه آتش زدن آنقدر که تکبیر نداشت ) بی حیا ها شرر شعله به آن لانه زدند
ریختند خیمه و آتش به حرمخانه زدند

نانجیبان زمان بی خبر از قهر خدا
آتش از روی جفا بر پر پروانه زدند

خیمه آتش زدن آنقدر که تکبیر نداشت
هلهله کردن و هی نعره ی مستانه زدند

تو نبودی و ببینی که پدر طفلان را
آمدند وقت غروب عده ای دیوانه زدند

سنگ بسیار زدند در وسط کوی و گذر
پیر زن ها به سرم سنگ، جداگانه زدند

دیدم آن لحظه که از بام به روی مه تو
سنگ هارا به لب و گونه و بر چانه زدند

به ستوه آمدم هر بار که گفتم بابا...
تازیانه به سر و بر کمر و شانه زدند

بست بر روی سنان چشم خودش را عباس
دید سیلی به رخ دختر دردانه زدند

شانه لازم بشود موی گره خورده ولی
چنگ بر موی پر

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:11
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه(س)شهادت -( گل لبخند به باغ رخ او پژمرده است ) * امیر خورسند

775
-1

حضرت رقیه(س)شهادت -( گل لبخند به باغ رخ او پژمرده است ) دختری درد سرای بدنش را پر کرد
لاله ی خون همه ی پیرهنش را پر کرد

مصحفش از قلم کعب نی آزرده شده
خط کوفی همه ی لوح تنش را پر کرد

گل لبخند به باغ رخ او پژمرده است
ترک سرخ عقیق یمنش را پر کرد

آنقدر گفت پدر با سر بی تن آمد
نفحه ی سیب فضای چمنش را پر کرد

چون خدا خواست که گنجینه ی پنهان باشد
خاک روی بدن بی کفنش را پر کرد

شاعر : امیر خورسند

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:24
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 محمد حسین رحیمیان

حضرت رقیه(س)شهادت -( از دست تو مرگ است درمانم ، چه می خواهی ) * محمد حسین رحیمیان

1239

حضرت رقیه(س)شهادت -( از دست تو مرگ است درمانم ، چه می خواهی ) ای زجر ! ای نامرد ! از جانم چه می خواهی
از سیلی ات افتاد دندانم ، چه می خواهی

خنده ندارد بر زمین افتادن یک طفل
خاکی شده موی پریشانم ، چه می خواهی

صد بار گفتم بی حیا ، دعوا ندارم من
شرمی کن از چشمان گریانم ، چه می خواهی

چیزی نگفتم من ، نزن این قدر با شلاق
زخمم ز سر تا پا ، نمی دانم چه می خواهی

جان مرا بر لب رساندی ای خدا نشناس
از دست تو مرگ است درمانم ، چه می خواهی

خیلی تعصب بر عمو عباس دارم من
کمتر بگو بد از عموجانم ، چه می خواهی

من دخترم نه مرد میدان ، کم بزن فریاد
ای زجر ای نامرد از جانم چه می خواهی

شاعر : محمد حسین رحیمیان

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:25
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 حسن لطفی

حضرت رقیه سلام الله علیها -( دیگر بس است زحمت عمه نمیدم ) * حسن لطفی

1294

حضرت رقیه سلام الله علیها -( دیگر بس است زحمت عمه نمیدم ) دیگر بس است زحمت عمه نمیدم

حتی شده است منت دیوار می کشم

بابا تحمل نفسم مشکلم شده

از پهلویی که خورده زمین کار می کشم

*

باچوب خیزران پدرهای خود-درست

پیشِ خرابه دخترکان گرم بازی اند

گهوارهی علی،گلسر،کفشهای من

بابا برایشان فقط اسباب بازی اند

*

از مجلسی که حرف کنیزی ما شنید

احوال خواهرت چقدر ریخته بهم

باید مرتبت کنم که نیزه نیست

رگهای حنجرت چقدر ریخته بهم

*

یک سنگ از از میان دو نیزه عبور کرد

شکر خدا بجای سرت خورد بر سرم

جان رباب،شکر خدا سنگ دومی

جای سرِ پسرت خورد بر سرم

*

یک چند بار را که خود من شمرده ام

افتاده ای ز نیزه به روی زمینشان

جز نیزه دار همسفری داشتی مگر؟

بوی تو مید

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:33
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

حضرت رقیه سلام الله علیها -( بابا عمو كجاست ؟ تنت كو ؟ علي چه شد ؟ ) * ریحان ابراهیم زادگان

859

حضرت رقیه سلام الله علیها -( بابا عمو كجاست ؟ تنت كو ؟ علي چه شد ؟ ) درياي من به دامن صحرا خوش آمدي
آتش زدي به جان من اما خوش آمدي

بابا عمو كجاست ؟ تنت كو ؟ علي چه شد ؟
با سر رسيده اي ، تك و تنها ... خوش آمدي

از روي نيزه قدّ تو تا ماه ميرسيد
باباي خوب ِخوش قدو بالا خوش آمدي

داغِ عطش نشسته به لبهاي كوچكم
بر خاك تشنه حضرت دريا خوش آمدي

با دستهاي خسته تورا ناز ميكنم
بر دامني كه سوخته ، بابا ، خوش آمدي

شاعر : ریحان ابراهیم زادگان

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 17:55
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

واحد 96 شهادت حضرت رقیه(س) -( خون لبت این دخترت رو میکُشه ) * هاشم محمدی آرا

1416
3

واحد 96 شهادت حضرت رقیه(س) -( خون لبت این دخترت رو میکُشه ) بابا بیا یکم منو بغل بگیر
بابا ببین داغ تو کرده من رو پیر
ناز منو عمه با گریه میکشه
خون لبت این دخترت رو میکُشه

کاشکی تورو بینمت
کاشکی تموم شه این بلا
دختر شاه عالمم
کارم رسیده تا کجا

.......

گوشوارمو ندیدی حرمله کشید
شکرخدا عمه به داد من‌ رسید
از روی بام سنگ میزدن به دخترت
خیلی شدم بابا شبیه مادرت

زحمت به عمه میدمو
سخته برام این زندگی
سربار خواهرت شدم
میمیرم از شرمندگی

.....

زیر چشام کبود و سرخ و نیلیه
رو‌ صورتم جا ضربه های سیلیه
پاهای من زخمی شده از آبله
دلگیرم از این خنده های حرمله

زیر فشار ضربه ها
معجر‌ و محکم میگیرم
اونقد میگم حسین حسین
تا تو خرابه بمیرم

.....

با سربیا دیدار این

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 19:52
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب

واحد 96 شهادت حضرت رقیه(س) * مجید خانی

2498
1

واحد 96 شهادت حضرت رقیه(س) صفا دادی به کُنج ویروونم ، خرابه اومدی باباجونم
تو میشنوی دردِ دلِ من رو ، منم برا تو روضه میخونم

من از کجا برات بگم بابا ، از کربلا برات بگم بابا
از کوفیای نانجیب یا که ، از شامیا برات بگم بابا

اینقد زدن از کربلا تا شام
که تار می بینه هر دوتا چشمام
جای غذا مُشت و لگد خوردم
کبود شده تمومیِ اعضام

((( مَنِ الذی اَیتَمَنی بابا )))
ا------------------------------------------------ا

خوش اومدی بابا ولی دیره ، سه ساله دخترت دیگه پیره
برای راه رفتن دیگه بابا ، عمه زیره بغلم و میگیره

رقیه از این غصه می میره ، زیره گلوت آثاره شمشیره
امشب منم ببر به همراهت ، دیگه داره روح از تنم میره

اشک از چشام چک

  • جمعه
  • 5
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 20:18
  • نوشته شده توسط
  • ایدافیض
ادامه مطلب
 علیرضا خاکساری

مرثیه حضرت رقیه (س) -( من هم شبیه مادرم زهرا به سختی ) * علیرضا خاکساری

2918
1

مرثیه حضرت رقیه (س) -( من هم شبیه مادرم زهرا به سختی ) من هم شبیه مادرم زهرا به سختی
پا میشوم از جای خود اما به سختی
بعد از سر تو قاتلت بال مرا چید
پر میزنم از شام عاشورا به سختی
آرامشم بعد از تو دیگر رخت بربست
گفتم به خود می افتم از فردا به سختی
بیش از همه دنبال انگشت تو گشتم
در نیمه های شب تک و تنها به سختی
آب خوشی پایین نرفته از گلویم
من خون دل هم میخورم حتی به سختی
وَ نَحنُ مَثبورونَ مَطرودونَ...ای وای
قومی نیفتاده ست مثل ما به سختی
با استخوان مویه کرده مویه کردم
خود را کشاندم در دل صحرا به سختی
خورد و خوراکم شد لگد با تازیانه
روز رقیه شب نشد الا به سختی
مثل لبان تو تن من هم کبود است
یک جای سالم میشود پیدا به سختی
تو روی نی بودی و من با تاول پ

  • شنبه
  • 6
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 13:54
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 جواد کلهر

بنت الحسین(ع) -( روزی که صبح تیره به خلق جهان دمید ) * جواد کلهر

1091
1

بنت الحسین(ع) -( روزی که صبح تیره به خلق جهان دمید ) روزی که صبح تیره به خلق جهان دمید
باد مخالف از طرف کربلا وزید

عالم گریست در غم مظلومی حسین
از صدر زین فتاد و به گودال شد شهید

تنها برای جن و ملک نیست اشک و آه
آتش به قلب آدمیان از غمش رسید

از تل زینبیه به گودال خیره شد
آن خواهری که از همه هستیش دل برید

بعد از وداع خامس آل عبا حسین
طفل سه ساله روی پدر را دگر ندید

بود او عزیزتر ز همه در برش مگر
پیرمغان مراد و بود دخترش مرید

راس پدر به نیزه شد و او نظاره کرد
قرآن به روی نی ز سر پر ز خون شنید

ترسی نداشت از ره تاریک و خارها
اما میان راه خدایا چها کشید

از ضرب دست سیلی جنگاوران دون
رویش کبود گشته و شد موی او سپید

سوغاتی سفر که فقط تیرها نبود

  • چهارشنبه
  • 24
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 21:36
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب

تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها -( یه گوشه خواب بودم خیلی آروم ) * حامد تجری

11972
70

 تقدیم به حضرت رقیه سلام الله علیها -( یه گوشه خواب بودم خیلی آروم ) یه گوشه خواب بودم خیلی آروم
ولی پیچید تو گوشم صداشون
نمی‌بردن اگه گوشواره‌هامو
خودم می‌بخشیدم به دختراشون

گذشت و گم شدم توی بیابون
آخه از قافله جا مونده بودم
یکی اومد برم‌گردوند بابا
ولی کاشکی همونجا مونده بودم

بد اخلاقن چقد مردای شامی
به جای قلب سنگه تووو دلاشون
با این دستای سنگینی که دارن
دلم می‌سوزه واسه بچه هاشون

یه جوری زد چشام تاره هنوزم
یه جوری زد قدم از درد خم موند
جای دستش یه کم بهتر شد اما
جای انگشترش رووو صورتم موند

تو روی نیزه و من روی ناقه
تو چشمات باز و من دستام بسته
چقد شکل همیم بابا نگا کن
منم مثل تو دندونام شکسته

النگوهامو تووو بازار فروختن
دیگه فرقی به حال من نداره
ولی ا

  • پنج شنبه
  • 25
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 09:12
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

مدح حضرت رقیه (س) -( عشق کاری به قیل و قال ندارد ) * محمد جواد پرچمی

2491

مدح حضرت رقیه (س) -( عشق کاری به قیل و قال ندارد ) عشق کاری به قیل و قال ندارد

عاشقی حرف جز کمال ندارد

شاه عشّاق که مثال ندارد

باغ او میوه‌ای کال ندارد

نخل‌های علی نهال ندارد

غیر راه علی مسیر ندیدم

داخل خانه‌اش صغیر ندیدم

سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم

من در این خانه غیر شیر ندیدم

شیر بودن که سنّ و سال ندارد

چون شده حیدری تبار؛ رقیّه

هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه

مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه

گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه

در کمالات؛ او مثال ندارد

بر رخ او خدا نقاب کشیده

روی او پرده‌ی حجاب کشیده

جای چشمانش آفتاب کشیده

صورتش به ابوتراب کشیده

حیف در زندگی مجال ندارد

خوشی از عمر خویش دیده؟ ندیده

نازدانه‌ست ناسزا نشنیده

پابرهنه به روی خار دو

  • جمعه
  • 26
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 19:43
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
 محمد جواد پرچمی

یا رقیه بنت الحسین -( اومدم برا لبت دعا کنم ) * محمد جواد پرچمی

1663

یا رقیه بنت الحسین -( اومدم برا لبت دعا کنم ) اومدم برا لبت دعا کنم
تو خرابه ها خدا خدا کنم
نوه فاطمه هستم اومدم
روزگار یزید و سیا کنم
""""
اومدم کار ثواب کنم برم
نقششو نقش برآب کنم برم
با همین دستای بستم اومدم
روسرش کاخ و خراب کنم برم
"""
عمه از قدکمونم حرف میزد
از دل غرق به خونم حرف میزد
گله یزید و به عموم بکن
خیلی بد با عمه جونم حرف میزد
""""
هیچکسی مثل من عاشق نمیشه
مث گلبرگ شقایق نمیشه
هرچیم مرهم بیاری دیگه این
دخترت دختر سابق. نمیشه
"""""
به صدای ما کسی جواب نداد
دست ما کسی یه قطره آب نداد
زجر به جای خودش اما هیچ کسی
مث حرمله منو عذاب نداد
"""""
رمقی تو پام نمونده بابایی
سو برا چشام نمونده بابایی
شونه به موم نزدی ام نزدی
چیزی از موه

  • جمعه
  • 26
  • آبان
  • 1396
  • ساعت
  • 19:45
  • نوشته شده توسط
  • ح.فیض
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد