اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)

مرتب سازی براساس

غزل حضرت عباس(ع) -( در تمنای لبت آب به زانو افتاد ) * حسن شیردل

1907
2

غزل حضرت عباس(ع) -( در تمنای  لبت آب به زانو افتاد ) در تمنای لبت آب به زانو افتاد
پیش سیمای تو مهتاب به زانو افتاد
خواست گردن بزند بس که تو زیبا بودی
کُند شد خنجر و قصّاب به زانو افتاد
«در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد؛
حالتی رفت که محراب ... » به زانو افتاد
پاسبانان حریم اند دو چشم ات شب و روز
پیش بیداری تو خواب به زانو افتاد
همه دیدند پس از تو کمر عشق شکست
در همان لحظه که ارباب به زانو افتاد!

شاعر : حسن شیردل

  • یکشنبه
  • 24
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 04:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
فروشگاه پرچم

غزل حضرت عباس(ع) -( آهسته آمد به بالا، دستی که دریاترین بود ) * سید علی اصغر موسوی

1955
4

غزل حضرت عباس(ع) -( آهسته آمد به بالا، دستی که دریاترین بود ) آهسته آمد به بالا، دستی که دریاترین بود
تصویر نابی که دیدند، مردم ز دریا، همین بود
چرخاند و خالی شد از آب، جایی که باید بنوشد
سهم ابوفاضل از عشق، جای تعجّب، یقین بود
گفتم که در مدّ دریا، تصویر ماهی نشسته ست
ماهی که آن شب نگاهش، غمگین و سرد و حزین بود
گفتم که تصویر او را، دریا به دریا کشیدند
گفتم که تقدیر او را، شمشیرها در کمین بود
عشق ست و گاهی تغیّر، باید که از خود جدا شد
دیدی که بی دست افتاد! مردی که عاشق ترین بود

شاعر : سید علی اصغر موسوی

  • سه شنبه
  • 26
  • آذر
  • 1392
  • ساعت
  • 07:22
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( یا حضرت عبّاس! بگو محتشم‌ات را، ) *

1903

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( یا حضرت عبّاس! بگو محتشم‌ات را، ) یا حضرت عبّاس! بگو محتشم‌ات را،
از جوهره علقمه پر کن قلم‌ات را
جاری شود از دامنه‌اش چشمه‌ای از خون
بر دوش بگیرد اگر الوند غم‌ات را
یک دست تو در آتش و یک دست تو بر آب
دندان به جگر گیر و به پا کن علم‌ات را
آن جا که علی اصغر شش ماهه شهید است
شاعر یله کن قافیه درد و غم‌ات را
بی نیزه و بی اسب بماناد؛ که بی دست
چون باد برآشوب که دشمن همه بید است
بگذار گشایش گر این واقعه باشی
بر علقمه قفلی‌ست و دست تو کلید است
ابروی ترک خورده عبّاس ... خدایا
شقّ القمر از لشکر ابلیس بعید است
بر نیزه سر توست که افراشته گردن؟
یا سرخ‌ترین سوره قرآن مجید است؟
روزی که سر از ساقه هر نیزه بروید
در عالم عشّاق عزایی‌ست که عید

  • یکشنبه
  • 8
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 05:23
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( برخیز از جا لشکری باقی نمانده ) * محمد فرخ طلب

2261
4

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( برخیز از جا لشکری باقی نمانده ) برخیز از جا لشکری باقی نمانده
ای پهلوان جنگاوری باقی نمانده
جان تو و جان حسین و جان زهرا
جز بازوانت یاوری باقی نمانده
مگذار بر هم چشم های روشنت را
جز آن امید دیگری باقی نمانده
لختی بمان ای یل، برای اهل خیمه
جز شانه هایت سنگری باقی نمانده
رفتی و از آن قامت رعنا به غیر از
بی دست و خونین پیکری باقی نمانده
خون می چکد از گوشه ی لب هات عباس
بس کن برادر ساغری باقی نمانده
بعد از تو آتش بود و آتش بود و آتش
از خیمه ها خاکستری باقی نمانده
از تن در آوردند و از انگشت بردند
پیراهن و انگشتری باقی نمانده
بر جان مولایت هزاران زخم گل کرد
دیگر گمانم خنجری باقی نمانده
حالا شبیه تو به خون غلطیده اما
بر پیکرش حتی س

  • دوشنبه
  • 16
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 12:01
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 اصغر چرمی

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( نشسته بر روي قلبم حديث تنهايي ) * اصغر چرمی

1757
1

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( نشسته بر روي قلبم حديث تنهايي ) در چشم باد، لاله فقط پرپرش خوش است
خورشید روز واقعه خاکسترش خوش است
از باغها شنیده‌ام این را که عطر یاس
گاهی نه پشت پنجره، لای درش خوش است
دریا همیشه حاصل امواج کوچک است
یعنی علی به بودن ِ با اصغرش خوش است
در راه عشق دل نه که ما سر سپرده‌ایم
حتا حسین پیش خدا بی‌سرش خوش است
جایی که آب همسفر ماه می شود
دلها به آب نه که به آ‌ب‌آورش خوش است
جایی که پیش‌مرگ پدر می شود پسر
اولاد هم نبیره‌ی پیغمبرش خوش است
عالم شبیه آن لب و دندان ندیده‌است
لبخند هم میانه‌ی تشت زرش خوش است
از خون سرخ اوست که تاریخ زنده است
این شاهنامه نیست ولی آخرش خوش است:
اندوه بی شمار ِ پسر را گریستن
بر شانه‌های مرتعش ِ مادرش....
ا

  • دوشنبه
  • 16
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 12:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( می خواستم که از تو بگویم، غزل شوی ) * سید اکبر سلیمانی

1656
1

غزل حضرت عباس(ع) -( می خواستم که از تو بگویم، غزل شوی ) می خواستم که از تو بگویم، غزل شوی
تا آبروی شعر و فعولن فعل شوی
بی دست هم به کوری چشم یزیدها
امشب، برای کودک قلبم بغل شوی!
دستور صاف و ساده ی عشقی که بر زمین
نازل شدی به خلق، وَ باید عمل شوی
مجهول این جهانی و هرگز نمی شود
با دست های کودک ادراک، حل شوی
هرگز، کسی به پای وفایت نمی رسد
تقدیرت این شده ست که ضرب المثل شوی!
آقا، مرا ببخش اگر بد سروده ام
باید برای دفتر شعرم، غزل شوی!

شاعر : سید اکبر سلیمانی

  • دوشنبه
  • 30
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 05:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( باید سکوت تشنه ی خود را به لب شکست ) * اصغر اکبری

1508

غزل حضرت عباس(ع) -( باید سکوت تشنه ی خود را به لب شکست ) باید سکوت تشنه ی خود را به لب شکست
وقتی که آب هست و لبی تشنه نیز هست
امّا میان دست خودش او چه دیده بود؟
وقتی کنار آب، قنوتش ز هم شکست
شاید دوباره ماه به رویش نگاه کرد
ماهی که سال هاست به قلبش نشسته است
می دید بین دست، برادر به شکل ماه
با هر نگاه می شد از او مستِ مستِ مست
مشکی به روی دوش، روان شد به خیمه گاه
وقتی دوباره چشم خودش را به ماه بست...
حالا میان دست خدا جا گرفته است
مردی که با خدای خودش داده بود دست

شاعر : اصغر اکبری

  • دوشنبه
  • 30
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 05:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( ماه در حلقه ی گیسوش به دام افتاده ) * عالیه مهرابی

1799
0

غزل حضرت عباس(ع) -( ماه در حلقه ی گیسوش به دام افتاده ) ماه در حلقه ی گیسوش به دام افتاده
چشم این دهکده بر ماه تمام افتاده!
هر ستاره كه شبي خواست به پايش برسد
عاقبت سوخته و از سر بام افتاده!
چشم هایش چِقَدَر حال قشنگی دارند
مثل دو حبّه ی انگورِ به جام افتاده
خم ابروش اگر قوس کمان نیست ولی -
ذوالفقاری ست که از دست نیام افتاده
دست ها خوشه ی انگور که از شانه ی تاک
رگ یک حادثه در نبض کدام افتاده؟!
آب را ریخته در جام دو دستش امّا:
این حلالی ست که بدجور حرام افتاده!
چه پیامی ست که زیباتر از آن ممکن نیست
گر چه دو واژه از این متن پیام افتاده

شاعر : عالیه مهرابی

  • دوشنبه
  • 30
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 07:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( آفرین گوی تو تنها نه فقط مولایت ) * سید علی اصغر موسوی

1980

غزل حضرت عباس(ع) -( آفرین گوی تو تنها نه فقط مولایت ) آفرین گوی تو تنها نه فقط مولایت
کهکشان سایه نشینِ حرم زیبایت
بس که با ترجمه ی نام تو شد جاری آب
فارغ از شوق عطش، علقمه شد، سقّایت
آمدی تا به تماشای تو برخیزد، ماه
آمدی تا سر خورشید، رسد بر پایت
چه عطش دارم از این نغمه که گویم، سقا
تشنگی می چکد از زمزمه‌ی دریایت!
کی به تصویر رسد فرصت تقدیر از تو
فارغ از صحبت آیینه ی ما، دنیایت

شاعر : سید علی اصغر موسوی

  • دوشنبه
  • 30
  • دی
  • 1392
  • ساعت
  • 07:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( در وصف عشق سرخ تو هرکس قلم زده ) * عارف ساسانی

2378

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( در وصف عشق سرخ تو هرکس قلم زده ) در وصف عشق سرخ تو هرکس قلم زده
چیزی شبیه محشر کبری رقم زده
نام مبارک تو چه دارد که این چنین
نظم و نظام این دل مارا به هم زده
یک دست مشک زخمی و یک دست اشک زخم
دست بریده ی تو به دلها علم زده
در آسمان برای خودش سروری شده
هر کس در آستان تو با سر قدم زده
ازخون توست آب اگر آبرو گرفت
چون آب خوندلم غم تو در دلم زده
عشقت همیشه عین غم است و غم تو عشق
ای خوش دلی که بوده برای تو غمزده
وصفت هنوز هم به قلم در نیامده
هر کس قلم زده به هر اندازه کم زده

شاعر : عارف ساسانی

  • دوشنبه
  • 7
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( جواب رد دادی خاندان مادری ات را ) *

1467
1

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( جواب رد دادی خاندان مادری ات را ) جواب رد دادی خاندان مادری ات را
که آشکار کنی غیرت برادری ات را
عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند؟
فرات منتظر است اقتدار حیدری ات را
کسی ندیده که یک لحظه هم بروز کنی
در آن شکوه عقابی، دل کبوتری ات را
اگر چه کینه ی آن قوم، خون پاک تو ریخت
زبان گشود عرب قصه ی دلاوری ات را
چنان حسین "ع" ز پاکان هاشمی است نژادت
اگر قبول نکردی دمی برابریت را
تو ماه ، ماه بنی هاشمی که دختر خورشید
همان نخست پذیرفته بود مادری ات را

  • چهارشنبه
  • 16
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 11:35
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع)-روي پام چشمايه درياتو نكش *

1699
1

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع)-روي پام چشمايه درياتو نكش روي پام چشمايه درياتو نكش
اينقدر روي زمين پاتو نكش
كاريه كه شده پس گريه نكن
اينقدر به مشك چشماتو نكش
قطره قطره جمع شو دريا شو بريم
دوباره خوش قد و بالا شو بريم
به خدا بچه ها از تو راضي ان
همشون منتظرن پاشو بريم
وقتشه لرزشه پامو ببينن
كمره انگشت نمامو ببينن
نميخوام الآن برم به خيمه ها
نميخوام كه گريه هامو ببينن
صدامو تا نشنيدن يه كاري كن
گريمو تا نديدن يه كاري كن
صدايه اسباشونو نميشنوي
دم ِ خيمه رسيدن يه كاري كن
نزن اين نيزه ها رو با پا عقب
خودتو هي ميكشي چرا عقب
روي زين بودي كه تير خوردي حالا
از جلو درش بيارم يا عقب

  • چهارشنبه
  • 16
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 11:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( جواب رد دادی خاندان مادری ات را ) *

1649
-1

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( جواب رد دادی خاندان مادری ات را ) جواب رد دادی خاندان مادری ات را
که آشکار کنی غیرت برادری ات را
عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرند؟
فرات منتظر است اقتدار حیدری ات را
کسی ندیده که یک لحظه هم بروز کنی
در آن شکوه عقابی، دل کبوتری ات را
اگر چه کینه ی آن قوم، خون پاک تو ریخت
زبان گشود عرب قصه ی دلاوری ات را
چنان حسین "ع" ز پاکان هاشمی است نژادت
اگر قبول نکردی دمی برابریت را
تو ماه ، ماه بنی هاشمی که دختر خورشید
همان نخست پذیرفته بود مادری ات را

  • چهارشنبه
  • 16
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 11:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

مجلس هجدهم: روضه حضرت عباس (ع) *

597

مجلس هجدهم: روضه حضرت عباس (ع) مجلس هجدهم:
روضه حضرت عباس (ع)
شمیم دلربای یاس زیباست
دلی لبریز از احساس زیباست
اگر در کربلا این جمعه مولا
بخواند روضه ی عباس زیباست
«اللهم اجعلنی من انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین الیه»
خدایا ناامیدم نکن، عمری است به عشق امام زمان زندگی می-کنم؛ آقا جان یا صاحب الزمان، من این غصه ی دلم را به کی بگم، پیش کی ببرم، کجا ببرم.
« اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه الامه بحضوره و عجل لنا ظهوره»
خدایا غم و اندوه و دوری حضرت مهدی را با ظهورش از ما برطرف کن.
« یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربنا بحق اخیک الحسین.»
شب آخر ایام فاطمیه توی اکثر جاها رسم بر اینه که روضه ی قمر منیر بنی هاشم حضرت عباس خ

  • شنبه
  • 26
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 18:39
  • نوشته شده توسط
  • سید محسن احمدزاده صفار
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( چشم انداخت ببیند همه ی صحرا را ) *

5712
9

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( چشم انداخت ببیند همه ی صحرا را ) چشم انداخت ببیند همه ی صحرا را
در نظر داشت که در مشک کند دریا را
قصدش این بود که با دست قلم هم که شده
در حرم خط بزند دلهره ی زنها را
رود می گفت که یک جرعه مرا مینوشد
عشق میگفت که نشناخته ای سقا را
با سر انگشت خودش روی تن آب نوشت
دیدی آیا لب خشک پسر مولا را
راه افتاد به سمت حرم آل الله
دید در روبروی خود همه ی دنیا را
دست افتاد زمین مشک نیفتاد زمین
تا به دندان ببرد آبروی زهرا را
رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت
هر چه توان داشتم زپیکر من رفت
پشت و پناه یکی دو روزه من نه
یک جبل الرحمه از برابر من رفت
دردم از این است که برادر من رفت
گفتم ابوالفضل هست غصه ندارم
عیب ندارد اگر که اکبر من رفت
بس که بلند

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 06:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( بر سر دستش سری، در دست دیگر پیکری ) * افروز عسگری

1771

غزل حضرت عباس(ع) -( بر سر دستش سری، در دست دیگر پیکری ) بر سر دستش سری، در دست دیگر پیکری
هستی اش را کرده پرپر غنچه ی نیلوفری
نور را بگرفته در مشتش چو خورشید یقین
می درخشد در شبی تاریک، روشن اختری
بال و پر زخمی هوای نغمه ای دارد گلوش
سرخ می خواند قناری در بهار دیگری
در رگش خون می تپد چون مرغ بسمل پر زنان
جان چه ارزد زیر خاک پای پیر رهبری
کیستی مهتاب سیما، کیستی ای آشنا
کز تبار قوم آدم این چنین دل می بری؟
نقش می بندد به رخسارش جنون غیرتی
شبنم اشکی نمی ریزد ز چشمان تری
می رسد بانوی گل ها با شتاب از خیمه گاه
می گریزد سوی صحرا کبک زیبای دری
اتصالش اتصال چنگ با حبل متین
دست دل را بسته ست با ابریشم نازک تری
دست هایش خواب سرخ تیغ را آشفت و گفت:
بیعتی بی د

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 12:00
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( صد شقايق نثار دستانت ) * فریبا قنبری

1837
1

غزل حضرت عباس(ع) -( صد شقايق نثار دستانت ) صد شقايق نثار دستانت
آينه بي قرار دستانت
تشنه لب تا فرات رفتي تو
وَ نشستي غبار دستانت
دست افتاده ات شعار ظفر
به فداي شعار دستانت
صد شكوفه به بار مي آيد
در عبور بهار دستانت
لحظه اي كه به خون شدي گلرنگ
سبز شد برگ و بار دستانت
سايه گستر شده به روي زمين
پرچم افتخار دستانت
چشم خون بار كودكان حسين
ماند در انتظار دستانت
بعد از افتادن دو بازويت
مشك شد سوگوار دستانت

شاعر : فریبا قنبری

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( ماه بني هاشم ست اين، نقّال دم مي زد از او ) * شهاب الدین وطن دوست

1631
1

غزل حضرت عباس(ع) -( ماه بني هاشم ست اين، نقّال دم مي زد از او ) ماه بني هاشم ست اين، نقّال دم مي زد از او
در پرده مي گفت نقّال: خورشيد برآمد از او
برآمد از آب، مهتاب، دامن نيالوده در آب
لب تشنه ماهي كه دريا، خورده ست دست رد از او
افتاد مهتاب و برخاست، برخاست دريا و افتاد
افتاد، برخواست، افتاد دريا به جزر و مد از او
يك دست جامي لبالب، يك دست چون مهر بر لب
كاسرار بيرون نريزد، سرمستي بي حد از او
تا دست داده ست از دست، تا جان گرفته ست بر دست
دل ها گرفته ست از اين دست، هستي به دست آمد از او
هر جا اباالفضل، عشق ست، عشق ست هر جا ابالفضل
او آبرو دارد از عشق، عشق آبرو دارد از او

شاعر : شهاب الدین وطن دوست

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:18
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( تشنه آمد كنار آب نشست، دست دريا پر از تمنّا شد ) * راضیه رجایی

1715
1

غزل حضرت عباس(ع) -( تشنه آمد كنار آب نشست، دست دريا پر از تمنّا شد ) تشنه آمد كنار آب نشست، دست دريا پر از تمنّا شد
تشنه تر از هميشه بر مي گشت، آسمان غرق در تماشا شد
چشم در چشم كودكان آتش، خيمه در انتظار او مي سوخت
ناگهان اسب بي سوار از دور، در غباري غليظ پيدا شد
يال در يال اسب مي آمد، خبر تلخ تازه اي با او
داغ شد سينه ی زمان ناگاه، پيش افتادنش زمين پا شد
ماه در شرم خاك مي غلتيد، غيرت از نام كوه ها افتاد
آن طرف شب پر از سياهي تيغ، اين طرف آفتاب تنها شد
او كه درياي مهرباني را، به تمناّي كودكان مي بُرد
تا هميشه، هميشه ی تاريخ دست آب آورش معمّا شد!

شاعر : راضیه رجایی

  • دوشنبه
  • 28
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 14:25
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟ ) * حنیف منتظرقائم

2248
1

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟ ) گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟
گر برِ خیمه بمانم صنمم را چه کنم؟
از غمت شوکه شدم، ساکتم و مبهوتم
مانده ام بعد دمم باز دمم را چه کنم؟
تو قسم خورده ای آب آور طفلان باشی
زیر لب باز نگو این قسمم را چه کنم!
کاش برخیزی و یک جمله بگویی به حسین!
پیش این بی صفتان قد خمم را چه کنم؟
آه...هر چند که با قوت شمشیر به پا استادم
لرزش پر تنش هر قدمم را چه کنم؟
بعد عمری که به دل خوانده ای ام جانِ اخا
دیر شد آمدنم، لطف کمم را چه کنم؟
تا به دستان علمگیر تو من بوسه زنم
ای علمدار بگو این علمم را چه کنم؟
بی تو دیگر دل زینب پر از دلشوره ست
کاشف الکرب بگو اوج غمم را چه کنم؟
بی تو پای همه تا قلب حرم وا شده است
چهره

  • سه شنبه
  • 29
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 11:37
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( دشمن چو دید جلوه آقایی تو را ) * حنیف منتظرقائم

1863
1

شعر مرثیه حضرت عباس(ع) -( دشمن چو دید جلوه آقایی تو را ) دشمن چو دید جلوه آقایی تو را
چشمش گرفت جان اهورایی تو را
فکرت مدام پیش رباب است و اصغرش
داغی نشانده اند دل دریایی تو را
در پشت خیمه های حسینی، صدای شمر
بر هم زده ست خلوت رویایی تو را
شرمی نکرد نام امان نامه را که برد
آتش کشید سینه سینایی تو را
میخواست تا حریم ولایت رها کنی
یادش نبود نسبت زهرایی تو را
فردا که دید جان و دلت با برادر است
کوشید بشکند کاسه سقایی تو را
دستت به دست حضرت ارباب خورده بود
طاقت نداشتند ید بیضایی تو را
در کنج علقمه زن قامت خمیده ای...
مرهم شده ست غربت و تنهایی تو را

شاعر : حنیف منتظرقائم

  • سه شنبه
  • 29
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟ ) * حنیف منتظرقائم

2256
1

شعر شهادت حضرت عباس(ع) -( گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟ ) گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟
گر برِ خیمه بمانم صنمم را چه کنم؟
از غمت شوکه شدم، ساکتم و مبهوتم
مانده ام بعد دمم باز دمم را چه کنم؟
تو قسم خورده ای آب آور طفلان باشی
زیر لب باز نگو این قسمم را چه کنم!
کاش برخیزی و یک جمله بگویی به حسین!
پیش این بی صفتان قد خمم را چه کنم؟
آه...هر چند که با قوت شمشیر به پا استادم
لرزش پر تنش هر قدمم را چه کنم؟
بعد عمری که به دل خوانده ای ام جانِ اخا
دیر شد آمدنم، لطف کمم را چه کنم؟
تا به دستان علمگیر تو من بوسه زنم
ای علمدار بگو این علمم را چه کنم؟
بی تو دیگر دل زینب پر از دلشوره ست
کاشف الکرب بگو اوج غمم را چه کنم؟
بی تو پای همه تا قلب حرم وا شده است
چهره

  • سه شنبه
  • 29
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 12:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( رفتي برادر، دست خالي برنگردي ) *

2273
3

غزل حضرت عباس(ع) -( رفتي برادر، دست خالي برنگردي ) رفتي برادر، دست خالي برنگردي
اميد آخر، دست خالي برنگردي
اين بغض ها را بشکن و از چشم دريا -
آبي بياور، دست خالي برنگردي
تو وارث تکبيرهاي ذوالفقاري
فرزند حيدر، دست خالي برنگردي
فرقي ندارد مشک را دندان بگيري
يا دست يا سر، دست خالي برنگردي
شايد نمي داني برادر، چاک چاک است...
لب هاي اصغر، دست خالي برنگردي
من بارها اين جمله را گفتم برايت
يک بار ديگر دست خالي برنگردي

  • چهارشنبه
  • 30
  • بهمن
  • 1392
  • ساعت
  • 07:48
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( لذتم هست كه دستم به رهت افتاده ) *

1730
3

شعر تاسوعا حضرت عباس(ع) -( لذتم هست كه دستم به رهت افتاده ) لذتم هست كه دستم به رهت افتاده
قطعه قطعه بدنم دور و برت افتاده
شمس قرآني و من٬ ماه، وليكن سايه
نيستم بهر كسوفت، قمرت افتاده
گرچه جان باخته ام، ليك شدم افسرده
سعي من سود نداد و علمت افتاده
پاره شد مشك، جگر سوخت كه نوميدي در
بين اطفال و زنان حرمت افتاده
خوب شد پرده ي خون چشم مرا پوشانده
كاشف الكرب نبيند كه غمت افتاده
نكند بار دگر بعد علي اكبر تو
سيّدي! "دال" به روي اَلِفَت افتاده
ديده ام خون شده، گوشم شنود هلهله را
دستت اي كوه! مگر بر كمرت افتاده؟
اين چه عطري است رسيده به مشامم ز بهشت؟
آري آري بصرم پاي جَدَت افتاده
اين سرم بر سر دامان پيمبر مانده
بازويم باز به چشم پدرت افتاده
آمد آن يوسف مسموم،

  • یکشنبه
  • 4
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 12:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
 قاسم نعمتی

غزل حضرت عباس(ع) -( بر سر نعش گل اُمّ بنین غوغا شد ) * قاسم نعمتی

2190
7

غزل حضرت عباس(ع) -( بر سر نعش گل اُمّ بنین غوغا شد ) بر سر نعش گل اُمّ بنین غوغا شد
همه گفتند: حسین بن علی تنها شد
تا که حیرت زده در دشت دو دستت دیدم
گفتم از یوسف من یک اثری پیدا شد
صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله ها
این چه شوریست که در لشگریان بر پا شد
تا که دیدم بدنت را، کمرم درد گرفت
خیز از جا و ببین پشت حسینت تا شد
از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست
این همه تیر کجای بدن تو جا شد؟!
با چه بغضی زده این ضربه خدا می داند
که ز فرق سر تو تا به ابرو وا شد
صورت تو اثر از چادر خاکی دارد
گوئیا سجده ی تو بر قدم زهرا شد
گوئیا لشگری از پیکر تو رد شده اند
زیر پا خطبه ی ترویه ی تو امضا شد
بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم
صحنه ی قتلگهت علقمه نه دریا شد

شاعر : قا

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 07:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را ) * سید مهدی نژاد هاشمی

1935
2

غزل حضرت عباس(ع) -( اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را ) اسب آرام خویش را زین کرد، عشق سوزاند تار و پودش را
باز شد یک دریچه از آفاق، تا مهیا کند صعودش را
رد یک کهکشان خون آلود، تا کنار فرات جاری شد
چشم صحرا قدم قدم ترکید، تا تماشا کند سجودش را
ناگهان از درخت، انار افتاد، خون تمام کویر را برداشت
خودکشی کرد بی گمان از شرم، تا نبیند تن کبودش را
گریه می کرد نینوا یک ریز، سینه می زد ورق ورق تاریخ...
کل آفاق در زمین می سوخت، تا تصوّر کند نبودش را
ماه افسرده هی قدم می زد، روی شن زار طاقت دریا...
جذر و مد بود و یورش امواج، بشکند ناگهان حدودش را...
اول شعر مرد باران بود، آخر شعر تشنه لب جان داد
پس از آن روز آسمان خشکید، پس گرفت از زمانه جودش را
قار قار کلاغ

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 07:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( به قاب آینه عباس بود و علقمه بود ) * کاظم نظری بقا

2104
1

غزل حضرت عباس(ع) -( به قاب آینه عباس بود و علقمه بود ) به قاب آینه عباس بود و علقمه بود
وَ روی پلک سحر اشک بود و زمزمه بود
ستاره بود و خدا بود و آسمان و نخیل
دعای حضرت سجّاد و اشک فاطمه بود
به دست های دعا تطمَئنَ می آویخت
شریعه را دل بی تاب و شور همهمه بود
به استغاثه ی عباس در شریعه ی عشق
سپاه مرده دلان را هزار واهمه بود
به کام هاویه می برد برق شمشیرش
درآن قیامت کبری بساط محکمه بود
چه چشم ها که به دستان او گره می خورد
وَ او خیام حرم را ستون قائمه بود
چراغ خیمه ی شب گریه های بوفاضل
وَ کربلا متبسّم به خون مظلمه بود
نگاه هاشمی اش فصل آفرینش را -
صریح بود و رسا بود و حُسن خاتمه بود

شاعر : کاظم نظری بقا

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 07:54
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( افتاده بود در تب کشف و شهود دست ) *

1442
1

غزل حضرت عباس(ع) -( افتاده بود در تب کشف و شهود دست ) افتاده بود در تب کشف و شهود دست
وقتی که بُرد در نفس گرم رود دست
با دست پُر اگر چه به ساحل رسید رود
دریا کشید از عطش سرخ رود دست
دریا گرفته بود مسیر حرم ولی -
افتاد پیش برق نگاه عمود دست
پیچید در سکوت بیابان اذان آب
بر خاک، سر گذاشت به رسم سجود دست
آنجا تمامِ قامت دریا به سجده رفت
افسوس تکیه گاه سجودش نبود دست
باران گرفته بود که آرام می کشید
بر روی ماه، حضرت یاس کبود، دست

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 07:56
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( آری، تحمّل می کنم سوز گلو را ) * فاطمه نور علیزاده

1841
2

غزل حضرت عباس(ع) -( آری، تحمّل می کنم سوز گلو را ) من تشنه می مانم فقط لبخند او را...
آری، تحمّل می کنم سوز گلو را
آن مشک پر از آب سهم تو رها کن
آن بازوانِ مهربانِ رزم جو را
باور ندارم در کنار نهر، گویا -
تف کرده ای ای تیر ظالم آبرو را!
می چرخی و بوسه به سقا می زنی و -
از چشم خیس من گرفته ای تو سو را
من تشنگی را دوست دارم! دوست دارم!
آبی نمی خواهم مگیر از من عمو را

شاعر : فاطمه نور علیزاده

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب

غزل حضرت عباس(ع) -( ای عطشناکِ لبت هرچه که دریا عباس ) * پروانه نجاتی

1957
5

غزل حضرت عباس(ع) -( ای عطشناکِ لبت هرچه که دریا عباس ) ای عطشناکِ لبت هرچه که دریا عباس
قصّه ی چشم تو آیین تماشا عباس
ماه ای ماه که در هاله ای از تقدیسی!
مهربانی تو شد راز معمّا عباس
ای وفادارترین باور تاریخ، ایثار -
از دل مشک تو جوشید به دنیا عباس
تکیه گاه حرم عشق نفس های تو بود
سایه ی مهر تو افتاد بر آنها عباس
گرد روی تو که خورشید زده بود بوسه برآن
چه کند گر نتپد جان و دل ما عباس
چه گره های فرو بسته که نگشایی تو
هرکجا سر بکشد دست تمنّا عباس

شاعر : پروانه نجاتی

  • شنبه
  • 10
  • اسفند
  • 1392
  • ساعت
  • 13:58
  • نوشته شده توسط
  • یحیی
ادامه مطلب
راهنمای علائم موجود در فهرست:
عدد کنار این علامت نشانگر تعداد کاربرانی ست که این مطلب را پسندیده و به دفترچه شعر خود افزوده اند
عدد کنار این علائم نشانگر میزان محبوبیت شعر یا سبک از نظر کاربران می باشد
اشعار ویژه در سایت برای کاربران قابل دسترس نیست و فقط از طریق خرید اپلیکیشن مورد نظر این اشعار در داخل اپلیکیشن اندرویدی قابل رویت خواهند بود
این علامت نشانگر تعداد کلیک یا بازدید این مطلب توسط کاربران در سایت یا اپلیکیشن می باشد